eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
اِࢪیحا(:
ڪربلاے سینہ زنها با #قاسم است!(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. حتۍ دیگر توان نداشتم بزاق دهانم را ببلعم ڪہ از شر خنڪۍ بۍاندازه ‌ے دهانم رها شوم! امام ڪہ از خیمہ‌اش بیرون آمد نفهمیدم .. چطور و چگونہ از جا بلند شدم! با پا لگدے بہ آمنہ زوم: – برخیز! امام آمد .. سریع بلند شد و دستش را روے چشم‌ش ڪشید: – قاسم[علیہ‌السلام] نیست ڪہ ڪنارشان ایستاده؟ چادرم را جلو ڪشیدم: – بہ گمانم! لختۍ نگاهش روے امام و پسر بچہ‌ے روبہ‌رویش است و بعد چینِ گوشہ‌ے نگاهش را تقدیمم میڪند: – گمان نڪن!قاسم[علیہ‌السلام] است .. نگاهن را بہ او دوختم، پسرے ڪہ قد و قواره‌اش ڪم‌تر از بلوغ بود وهنوز قوت و رشیدےِ بنۍ‌هاشم هنوز در شانہ‌هایش نپیچیده بود! و عضلات دست‌هایش درهم پیچیده نبود .. شال عربۍ سبز را دور سر بستہ بود و موهاے مواجش روے گوش ریختہ بود. محجوب بود محبوب و زیبا! پندارے محجوبیت‌اش زیر آن مژه‌هاے انبروه و پایین افتاده بیشتر شده بود.. امام شبیہ پدرے مهربان آشفتہ‌موهاے پسر را با دست ڪنار زد و پرسید: – بگو ببینم .. آرزویت چیست؟ حالا نگاهش را بالا آورد و آفتاب در چشم‌هایش طلوع ڪرد و لب‌هایش شڪوفہ شدند و خندیدند: – شهادت .. در راه شما و براے شما! آمنہ دستش را پایین روبندش گرفت و گفت: – چقدر شبیہ حسن بن علۍ[علیہ‌السلام] است! درست مثل مواقعۍ ڪہ همراه برادرانش در ڪوچہ پس ڪوچہ‌هاے مدینہ میدویدند و بۍ غصہ میخندیدند! و همانجا میشدند آمال و آرزوے دخترانِ روے بام نشستہ .. اشڪ مهمان چشم‌هایش شد و بغض صدایش را لرزاند: – در نخلستان ها گردو بہ دستان منتظرِ برادر میریخت و تمامِ خودش را پیشڪشِ برادر و خواهرانش ڪرد! بہ طرف خیمہ رفت ڪہ صداے امام را شنیدم: – شهادت در نزد تو چگونہ است؟ قاسم[علیہ‌السلام] بۍ درنگ پاسخ داد: – احلۍ من العسل! پشت سر آمنہ رفتم و با خود گفتم: – حالا آخرین یادگارے‌اش با پاے خویش آمده و میخواهد خودش را فدا ڪند! نگاهم را بہ آسمان دوختم: _ احلۍ من العسل! .. نویسنده✍🏻: [ ] پ.ن¹: حالا ڪہ دارم این قطره رو مینویسم مداح داره میخونہ .. – اڪبر ڪہ زره تنش بوده شد ارباً ارباً، تو ڪہ زره ندارے اے واویلا تنت چۍ میشہ؟ میترسم نشون سنگ و تیر و نیزه باشۍ .. زمین بخورے و نتونۍ پاشۍ! پ.ن²: حقیقتاً بگم ڪہ آ... خیش! و سلآم! ببخشید ڪہ دو روز نبودم، رزقِ نوشتن نبود و منم عزادار و منتظر بودم. ولۍ دارم بڪوب مینویسم تا یہ چند قطره آماده داشتہ باشم! ببخشید منو .. عزت دست خداست! یاعلۍ مدد🖐🏻🌿