اِࢪیحا(:
[بہ ڪوفہ اعتبارے نیست زن! ڪوفیان شام شبشان دیر شود میزنند زیر حرفهایشان!] . • همہ ے اهل آدم میدانند
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےاول
#ڪوفیان
ڪوزه را از روے شانہام پایین گذاشتم:
– داشتم میگفتم . .
خبر آمده ڪہ ڪوفیان براے حسین بن علے[علیہالسلام] نامہ نوشتند و درخواست آمدنشان را بہ ڪوفہ داشتند!
ڪنار فادیہ نشستم و ارباب همانطور ڪہ تڪہ مرغے را بہ دندان میڪشید گفت:
– بہ ڪوفہ اعتبارے نیست زن!
ڪوفیان شام شبشان دیر شود میزنند زیر حرفهایشان ،
جام شراب را سر میڪشد و قطرات شراب از روے ریشهایش پایین مۍآید حالم بهم میخورد و صورتم ڪج میشود!
فادیہ با آرنج بہ پهلویم میزدند:
– حیا ڪن چشم سفید!
ڪاسہاے آب بیاور دستهایم خمیرے شده!
بلند میشوم و ڪاسہے چوبےاش را پر آب میڪنم و ڪنارش مینشینم.
دستش را در آب نیزند و دوباره بہ جآن خمیر مےافتد ، گوشهایم صداے خانم را میڪاود:
– میگویم از دنیا عقبے اخم و تَخم میڪنے!
چندے پیش ڪہ حسین[علیہالسلام] شبانہ با زن و بچہ و بستگان بہ مڪہ رفت از همان وقت یزید بہ دنبال بیعت با او بود!
اما حسین [علیہالسلام] هم پسر ایلیا[علیہالسلام] است!
برادر حسن[علیہالسلام] است!
بیعت نڪرد و بہ مڪہ رفت، حال هم ڪوفیان پشت سر هم پیغام میفرستند و درخواست آمدنش را میڪنند.
زیر چشمۍ نگاهم را بہ آنها میدوزم ارباب در حالے ڪہ دندانش را با انگشت اشاره تمیز میڪند نگاهش را بہ خانم میدهد:
– ڪوفیان را نمیشناسے تو!
من با آنها زندگے ڪردم ، میدانم ڪہ یڪ رودهے راست در شڪمشان نیست!
انگشت اشارهش را بیرون آورد و بعد از مڪثے دوباره آن را در دهان برد و مڪید:
– اگر هم بر فرض محال راست بگویند و طلب حضور حسین[علیہالسلام] در ڪوفہ را داشتہ باشند ، تو گمان میڪنے یزید مینشیند و نگاه میڪند تا او امیر ڪوفہ شود؟
فڪرش را بڪن!
صداے قهقهہے مستانہاش بند میشود ، راست میگوید!
ڪوفیان . .
بے توجہ بہ فادیہ بلند میشوم ڪہ صداے ارباب مےآید:
– هـــــے!
اسماء ، بیا اینها را جمع ڪن!
لب میگزم تا ڪار دست پاهاے بخت برگشتہام ندهم ، بہ طرف تخت میروم و سینے را برمیدارم و ظرفهایشان را در سینے میچینم .
نویسنده✍🏻:
[#ریحانہحسینۍ]