eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
اِࢪیحا(:
بس ڪن رباب سر بہ سر غم گذاشتۍ؟'اصلاً خیال ڪن علۍ‌اصغر نداشتۍ ..'💔(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. ! انگشت سبابہ‌اش را روے گونہ‌ے نرم برادر ڪشید و سرش را خم ڪرد و زیر گلویش را بویید و بوسید .. و بعد دوباره دستش را روے موهاے ڪوتاه و ڪم پشت خرما‌یۍ‌اش ڪشید. چشم‌هاے برادر چین افتاد و لب‌هاے خشڪ شده‌اش بہ تبسم باز شد: – سڪینہ[سلام‌الله]؟علۍ[علیہ‌السلام] را بہ من بده .. مادر ڪہ پسرڪ‌ش را درآغوش گرفت قلبش آرام شد! نگاه‌ش را بہ پسر داد ڪہ انگشت سبابہ‌اش را میمڪد: – ڪاش تو هم بزرگ شده بودے جآنِ مادر! مثل عمو و علۍاڪبر[علیہ‌السلام]! پهلوانۍ نامدار میآن عرب و عجم .. چون سرو رشید و چون ڪوه سینہ‌اے فراخ! هان؟ بہ ناگاه دیدم رنگش مهتابۍ شد و لب‌هایش لرزید لختۍ علۍ[علیہ‌السلام] را در گهواره گذاشت و ڪنارش نشست؛ لختۍ هم بلند شد گرد خیمہ چرخید! زیر لب مدام زمزمہ میڪرد'الهۍ!بہ حق عزیزِ تنها و مضطرت ڪہ در این بیابان تنها مانده و ما را بہ واسطہ‌ے او عزیز ڪرده‌اے بر او و ڪودڪان و زنان‌ش رحم ڪن! علۍ و سجاد[علیہ‌السلام] تنها وارثان حسین[علیہ‌السلام] اند! بر آنان و اهل‌بیتِ عزیزت رحم ڪن و نظرے بر اینان ڪہ در وادے بلا هستند ڪن ..' بغض صدایش را برید و لب زد'از عمر من بگیر و بہ عمر علۍ[علیہ‌السلام] اضافہ ڪن!' صداے گریہ‌ے طفل‌ش بلند شد، پا تند ڪرد طرف گهواره: – عزیزِ مادر! آمدم .. پسر را در آغوش گرفت و تڪانش داد، اشڪ از مژگان‌ش روے لب‌هاے خشڪ شده علۍ[علیہ‌السلام] افتاد و زخم‌ش را سوزاند! گریہ‌اش شروع شد ناگاه طفل را بر سینہ چسباند: – مادرت را ببخش .. سڪینہ[سلام‌الله] بازوے مادرش را گرفت: – آرام باش مادر! اصغر[علیہ‌السلام] را بۍتاب‌تر میڪنۍ .. از ڪنار من .. مروارید عقیلہ‌ے بنۍهاشم، زینب[سلام‌الله] داخل خیمہ شد روبند از چهره ڪنار زد و آرامشِ چشم‌هایش را بہ مادرے مضطر و نگران دوخت: – بگو ببینم؟ میوه‌ے دلت را دقیقہ‌اے بہ من و برادرم قرض میدهۍ؟ شاید حسین[علیہ‌السلام] توانست از سنگ دلان، قدرے آب براے رفع تشنگۍ طفل‌ت بگیرد! بہ یڪباره .. گویۍ دلهره دوید در سینہ‌ے مادر! و عرقۍ سرد بر تنش نشست ڪہ ردا بر تنش چسبید و پیشانۍ‌اش از قطرات بزرگ عرق خیس شد .. اما سریع اخم ڪرد شاید میگفت 'چہ ڪسۍ امانت‌دار تر از حسین[علیہ‌السلام]؟ تعلل در برابر خواستہ‌ے امام ڪفر است در برابر ولایت! از چہ شوریده احوال شدے؟ از جرعہ‌اے آب؟ گرچہ دشمنان سنگ‌اند در برابر مهر، در برابر لطف اما ..' نگاهش را بہ جزء جزء طفل‌ش چرخاند چشم‌هاے درشت و صورت لطیفش را بہ خاطر سپرد، موهاے ڪم پشتش .. حرز روے بازو و دست و پاهاے ڪوچڪ‌ش، سپس دست دراز ڪرد و علۍ [علیہ‌السلام] را بہ امانت داد آغوش زینب[سلام‌الله] و بعد حسین[علیہ‌السلام]! زمزمہ ڪرد: – از ما غریب‌تر تویے حسین[علیہ‌السلام]!(: عمہ ڪہ رفت از گوشہ‌ے خیمہ نگاه بہ ڪودڪش داد .. صداے گریہ‌اش مۍآمد! بیرون از خیمہ رفتم نگاه‌هاے حرملہ و شمر تلخ بود! تیر بود ڪہ از ڪمان‌شان رها شد و بر دلم نشست .. نگاهش بند دلم را پاره ڪرد .. شاید بند دل رباب[سلام‌الله] را هم .. و امان از وقتۍ ڪہ بند دلش با بند قنداقہ پاره شد ..(: نویسنده✍🏻: [] پ.ن: من هیچۍ نمیگما! هیچۍ ولۍ .. خانم‌جونم میگہ بچہ در شش ماهگۍ تازه گردن میگیرد! ..