اِࢪیحا(:
• . تویۍتوسایہبالاسرمومیخونمتخداۍڪرم وتوروخدابذاریہحرمبیامحسینـــــ🌿🖤
خواب نمیبرد مرا کرده دلم بهانهات
هر طرفی نظر کنم مانده بهجا نشانهات!(:💔
#جاماندھ
اِࢪیحا(:
دیگه واسه چی بمونم!؟(: #رزقمعنوے
•
خونسردارجمل،جاریستدررگها؎من !
مرد؎ازنسلیلحیدرنمۍخواهۍعمو :)؟!
.
تنها مسیر 1_جلسه بیست و سوم پارت 2.mp3
5.06M
#خلاصه_نویس_جلسه_بیست_سوم
پارت2 ♥️🌱
🔹امام جعفر صادق (ع) :
خداوند متعال امر خلق رو به پیغمبر خودش واگذار کرده تا ببینه مردم طاعتشون چجوریه..
هر چی پیغمبر به شما دستور داد گوش بدید هر چی نهی کرد بپذیرید
🔹پیامبر اکرم (ص) :
به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرده کسی خدا را ملاقات کنه با عمل هفتاد پیغمبر خدا ازش هیچی قبول نمی کنه اگر هوای نفس خودش رو از بین نبره.
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
ـشہیدزادهـ
[– حسین در محاصرهست فادیہ!
جهان با این همہ فراخۍ و گستردگۍاش برایش تنگ شده!
اگر در مڪہ بماند ترور میشود، یا براے حضور نزد یزید بازداشت میشود.
ڪوفیان هم پشت سر هم برایشان نامہ مینویسند ڪہ امام و راهبرے ندارند تا راهنمایشان باشد!
اما همہ میدانند ڪوفیان چہ مردمانے هستند!]
.
•
پۍنوشت:نامہےڪوفیان ڪہ عبدالله بن سبع همدانۍ و عبدالله بن وال روانہے مڪہ ڪردند.
اِࢪیحا(:
[– حسین در محاصرهست فادیہ! جهان با این همہ فراخۍ و گستردگۍاش برایش تنگ شده! اگر در مڪہ بماند ترور
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےدوم
#شیطانۍهمچویزید
دامنم را بالا میگیرم و تند تند پلہها را پایین میروم:
– ماریا؟خالہ ماریا؟
دور خود میچرخم ، خالہ ماریا بہ طرفم مےآید بہ سرعت طرفش خیز برمیدارم و دستهاے حنا شدهاش را میگیرم:
– بگو!بگو جآن اسماء دروغ است!
متعجب میپرسد:
– چت شده دختر؟چہ چیز دروغ است؟
بزاق دهانم را فرو میدهم و نفس نفس میپرسم:
– حسین!حسین بن علے [علیہالسلام] ،
پسر فاطمہ میخواهد بہ ڪوفہ برود؟
با حرص دستش را میڪشد:
– گفتم چہ شده ڪہ رَم ڪردهاے!
آرے!
یعنے خبرش هست ڪہ قرار است برود ، فعلا هیچ معلوم نیست!
پشت ستون میرود بہ دنبالش روبہرویش مےایستم:
– یعنے . . یعنے واقعاً او حرف اهل ڪوفہ را باور ڪرده؟
اخم میڪند و چشمهاے سورمہ ڪشیدهاش تنگ میشود:
– چہ میدانم تو هم!
مرا گیر آوردهاے؟از ڪجا بدانم؟من نیز مثل تو!
راهش را میڪشد و میرود ، ڪنار ستون زانو میزنم :
– ڪاش نرود! ڪاش نرود . .
•°
آمنہ با درد پاهایش را دراز ڪرد و آرام آرام دستش را روے پاهایش ڪشید:
– حسین[علیہالسلام] در محاصرهست فادیہ!
جهان با این همہ فراخے و گستردگےاش برایش تنگ شده!
اگر در مڪہ بماند ترور میشود، یا براے حضور نزد یزید بازداشت میشد.
ڪوفیان هم پشت سر هم برایشان نامہ مینویسند ڪہ امام و راهبرے ندارند تا راهنمایشان باشد!
اما همہ میدانند ڪوفیان چہ مردمانے هستند!
ماریا داخل اتاق میشود و جلباب و روبندش را برمیدارد:
– حسین[علیہالسلام] بهتر از همہ مردم ڪوفہ را میشناسد ، دد و رنجے ڪہ او و خاندانش از ڪوفہ و اهل ڪوفہ ڪشیدند آنقدر زیاد هست ڪہ با درد و رنج مڪہ و مدینہ هم قابل قیاس نیست!
فادیہ روے تشڪ پهن میشود و پوزخند میزند:
– با این حال ڪہ مسلم بن عقیل [علیہالسلام] را میخواهد بہ ڪوفہ بفرستد براے مطمئن شدن از حرف هایشان!
آمنہ جبهہ مےگیرد:
– او امام است فادیہ!
و ڪوفیان تقاضاے آمدنش را دارند ، توقع ندارے ڪہ نیاید؟
نیم خیز میشود:
– نیاید آمنہ جآن!نیاید!چہ اشڪالے دارد؟
لب باز میڪنم:
— آن وقت باید تن بہ بیعت با شیطانے مثل یزید دهد!
بیخیال دراز میڪشد و چشمهایش را میبندد:
– حسین [علیہالسلام] بیاید پاے نامہے مرگش را امضا ڪرده!
با خون خودش هم امضا میڪند!
نویسنده✍🏻:
[#ریحانہحسینۍ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|• درࢪاهتوشهادتاست؛ احلیمنالعسل:(🖤'
اِࢪیحا(:
از اسم رمان پرسیدید!
داستانِ محرم یہ داستان دور از عقل و نزدیڪ بہ خیال نیست!
یعنۍ از عقل آدمے دورِ و خیالے نیست!
قصہے من و شمایے ڪہ داستان و میخونیم، زود هم دفترش بستہ میشہ!
قصہ حول ڪوفہ و ڪربلا میچرخہ ،
دیدن قصہے عشق و دلدادگے از یہ زبان دیگہ!
بہ خاطرش سہ روز پشت سر هم تحقیق ڪردم و تصمیم گرفتم اسمش فعلا ناگفتہ بمونہ تا پایان داستان!
ولے هر قطره یہ اسمے داره ڪہ از روے اون اسم شناختہ میشہ . .
در واقع چند برگ از حرفهاے ناگفتہ ڪربلا!
حرفهایے ڪہ جاشون ڪُنج سینہ و قلبِ من و شماست!
اما هیج ڪجا بازگو نشده!
من بہ بهانہے این داستان حرفهاے ناگفتہ و ڪم ڱفتہ ڪہ اهل دلامون بیشتر متوجہش میشن،
و جاشون بسیار خالیہ رو گفتم!
شایَد بخونیم . . بفهمیم چہ گذشت و بعد زندگیش ڪنیم🖤'
[با عشق:
#ریحانہحسینۍ]
محمود+کریمی-+به+اذن+تو+شمشیر+می+کشم-+شب+ششم+محرم+97.mp3
6.95M
حسین
آرزوے من...🖤¡°(:
#رزقمعنوے
تنها مسیر 1_جلسه بیست و سوم پارت 3.mp3
5.65M
#خلاصه_نویس_جلسه_بیست_سوم
پارت3 🌸🧡
🔹انسان برای خوب بودن آفریده نشده برای خوب شدن هم آفریده نشده ؛ انسان برای مبارزه با هوای نفس آفریده شده.
🔹از امامت ازت میپرسن.. امامت کی بوده ؟!
با امامت محشور میشی ..
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
ـشہیدزادهـ
[– روزے علے'علیہالسلام'
نزد پیامبر'ﷺ' میرود و میپرسد:
'آیا شما عقیل را دوست میدارید؟'
ایشان میفرمایند'بہ خدا سوگند آرے؟
عقیل را بہ دو جهت دوس دارم، یڪے براے خودش یڪے بہ جهت اینڪہ ابوطالب او را دوست دارد .
و بہ یقین فرزند او در راه دوستے با فرزند تو ڪشتہ خواهد شد!']
.
•
اَلْسَّلامُ عَلَے سَفیر الْحُسَیْنْ[علیہالسلام] .
اِࢪیحا(:
[– روزے علے'علیہالسلام' نزد پیامبر'ﷺ' میرود و میپرسد: 'آیا شما عقیل را دوست میدارید؟' ایشان میفرما
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےسوم
#مسلمبنعقیلراهےڪوفہشد!
با استرس بہ پشت سرم نگاه میڪنم ، دلشوره امانم را بریده،
سرم را پایین مےاندازم و قدمهایم را محڪم و تندتر برمیدارم.
آخرش هم آقا پسرعمویش را راهے ڪوفہ ڪرد!
همہے مردم از بےوفایے ڪوفیان سخن مےڪردند و مبهوت از عمل حسین بن علے[علیہالسلام] .
اشڪهایم را پاڪ میڪنم و درب چوبے خانہ را میڪوبم:
– صبر ڪن!سر ڪہ نیاوردهاے!
فادیہ درب را باز میڪند بے توجہ بہ حرفهایے ڪہ میخواهد برایم ردیف ڪند میدوم بہ طرف مطبخ :
– آمنہ؟ خالہ ماریا؟
خالہ ماریا داد میزند:
– دوباره این آمد! یڪبار شد بیایے و داد و قال راه نیندازے؟
بہ طرف آمنہ میروم روبندم را بالا مےاندازم:
– خبر را شنیدهاے؟
گویے سیصد و پنجاه نامہے ڪوفیان ڪار خود را ڪرده!
مردم میگفتند حسین[علیہالسلام] مسلم بن عقیل[علیہالسلام] را راهے ڪوفہ ڪرده و خطاب بہ ڪوفیان فرموده:
– و إني باعث إلیڪم أخي ، و ابن عمي ، و ثقتي من اهل بیتي ، مسلم بن عقیل!*
خالہ ماریا تڪیہ بہ دیوار گفت:
– وقتش رسیده!
بہ گمانم وقت عمل آن حدیث از پیامبر خدا[ﷺ] رسیده!
سر میچرخانم بہ طرفش:
– ڪدام حدیث؟
آمنہ لب میزند:
– روزے علے[علیہالسلام] نزد پیامبر [ﷺ] میرود و میپرسد 'آیا شما عقیل را دوست میدارید؟'
ایشان میفرمایند'بہ خدا سوگند آرے!
عقیل را بہ دو جهت دوست دارم ، یڪے براے خودش یڪے بہ جهت اینڪہ ابوطالب او را دوست دارد .
و بہ یقین فرزند او در راه دوستے با فرزند تو ڪشتہ خواهد شد!'
همگے سڪوت میڪنند صداے پایے مےآید فادیہ است!
– اخبار را شنیدهاید؟
حسین[علیہالسلام] پسرعمویش را راهے ڪوفہ ڪرد!
پوزخند میزند:
– اگر ڪوفیان وفا ڪردند و شمشیر بہ طرفش نڪشیدند و خونش را نریختند من ایمان مےآورم!
خالہ ماریا اخم میڪند:
– زبان بہ دهن بگیر وَرپریده تا ندادم فلڪات ڪنند!
فادیہ با اخمے غلیظ دست بہ سینہ میشود،
خالہ ماریا سعے میڪند اوضاع را سامان دهد:
– بد بہ دلتان راه ندهید!
هیچ اتفاقے نخواهد افتاد!
– اگر حسین[علیہالسلام] بہ ڪوفہ سالم برسد گوسفندے را قربانے میڪنم و بین فقرا پخش میڪنم .
فادیہ پوزخند میزند و رو بہ آمنہ میگوید:
– خرافاتے!
*و من برادر ، عموزاده و فرد مورد وثوقم از اهل بیتم ، مسلم بن عقیل را بہ سوے شما میفرستم.[الارشاد ، ج ۲ ، ص ۳۹ ، بحرانے ؛ العوالم، بخش امام حسین'علیہالسلام' ، ص۸۴ و رجال خوئے ، ج ۱۹ ، ص۱۶۵_۱۶۶ ]
نویسنده✍🏻:
[#ریحانہحسینۍ]
کاششیخعباس،جایۍاز
مفاتیحالجنان ...
ذکرتسکینفراقکربلارامےنوشت !
#کربلالازمم | #محرم