اِࢪیحا(:
هَل مَن ذابٍ یَذُبُ عݩ حرم رسولاللّھ...؟
آیا دفاع کننده ایی هست ...تا از حرم رسوݪ خدا دفا؏ کنھ..؟
خانم زینب بچہ رو ارودن دادن دست اربابـــــ ـ ـ 💔
ارباب نگاه میکنه ...
لباے طفل خشکه ...🥀
ساعتهاست نه شیر خورده نه آب ...🥀
اِࢪیحا(:
ارباب رو کرد سمٺ لشگر دشمݩ...
إݩ لم ترحمونے
به من رحم نمیکنید ...
فَرحَموا هذا طفݪ
بہ این بچہ رحم کنید ...
ماهے رو کھ از آب بیرون میندازین ..
تا لحظه اے ک جون داره
خودشو از رو زمیݩ بلند میکنه ...
خودشو بالا پایین میندازه ...
اِࢪیحا(:
إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً....🥀🥀
عرݕ ایݩ لحظـه رو میگہ تلظے...🥀
اِࢪیحا(:
ابے عبدالله نشون داد بچہ رو ... سر روشونہ میفته همش...
ارباݕ فرمود ..
ببینید ..
داره تلظے میکنه ..💔
یعنی آب بهش بدے میمیره ..آب بہش ندے هم میمیره..🥀💔🥀
اِࢪیحا(:
إݩ لم ترحمونے به من رحم نمیکنید ... فَرحَموا هذا طفݪ بہ این بچہ رحم کنید
بعضی از پیر مرد هاے سپاه بلنــد شدݩ..
گفتن حسین ؏ درسٺ میگه ..
ما با بچہ جنگ نداریم!
اِࢪیحا(:
نانجیب گفت پدر و بزنم یا پسر و ؟
ملعون جواب داد ..
پسـر و بزن💔
پدر خودش میفتہ🥀🥀
ای حرمله ایـن بچه سـرِ جنگ ندارد
#ششماههی بیشیرکه شمشیر ندارد
تیری که به عباس زدی؟ وای خـدایا
شش ماههی مـن طاقت ایـن تیر ندارد ..
اِࢪیحا(:
ای حرمله ایـن بچه سـرِ جنگ ندارد #ششماههی بیشیرکه شمشیر ندارد تیری که به عباس زدی؟ وای خـد
طفݪ را حرمڵه، عبّاس تصور کرده....🥀
اِࢪیحا(:
هنوز حرف هاے ارباب تموم نشده بود .. دید علے داره دست و پا میزنہ....🥀🥀
فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ...........