🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴
✨ دیدم فضا نورانی است ✨
🍃 استاد میرباقری 🍃
🎖 در احوالات یکی از علمای بزرگ دیدم که ایشان میگفت: یک موقعی رفتم بوذرجمهوری کتاب فروشی اسلامیه در زیرزمین کتاب بخرم دیدم آقایی یک مشت کتاب مفصل خرید و در بغچه ای جمع کرد، سنگین بود وقتی می خواست روی کولش بگذارد دیدم با خدا حرف میزند و آدم عادی نیست و ظاهرش هم نشان نمیداد رفتم جلو گفتم: آقا جان! در مشرب ما تکخوری جایز نیست اگر چیزی داری به ما هم بگو این حال، حال وصل است.
🎖 شروع کرد گفت: من یک جوانی بودم که پدرم فوت کرد و مادرم مسن شد و من پرستار مادر شدم و او را شب و روز تر و خشک میکردم تا این که کم کم مریض شد و حافظهاش را از دست داد مثلا میگفت برو آب بیار تا من بروم از یخچال آب بیاورم هر چه از دهنش در می آمد به من میگفت و خیال میکرد من دیر کردهام.
🎖 من همه چیز را گذاشتم بالای سرش که تا صدا میزند زمان نبرد و در دم اجابت کنم. نصف شبی بود مادرم صدا زد و آب میخواست از خواب پریدم و ظرف آب را بلافاصله به دستش دادم اما او احساس کرد دیر شده و شروع کرد به بد و بیراه گفتن من با صبر و ملاطفت و ادب برخورد کردم. همین که صحنه تمام شد دیدم فضا نورانی است و انگار خدای من با من حرف میزند بعد از آن دیگر همیشه در محضر خدا هستم و حضور حضرت حق را با خودم احساس میکنم.
#داستان_تربیتی
mirbaqeri.ir