در رثای حضرت معصومه سلام الله علیها
قرار بود بيايی کبوترش باشی
دوباره آينهای در برابرش باشی
نه اينکه پر بکشی و به شهر او نرسی
ميان راه، پرستوی پرپرش باشی
مدينه، شهر غريبي براي فاطمههاست
نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی
به قم رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد، آمدهاي سايهي سرش باشی
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
که تا هميشه، تو ياس معطرش باشی
خدا، تو را به دل تشنهی زمین بخشيد
که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی
که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی
کجاست شیردلی؟ کو یلی، شبیه علی؟
که چون تو فاطمهای یار و همسرش باشی
کرامتت، همه را ياد او مياندازد
به تو چقدر ميآيد، که خواهرش باشی
رسول گفت: که در طوس، پارهی تن اوست
نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی
خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
گواه رنج نفسهاي آخرش باشی
نخواست باز امامي، کنار خواهر خود ...
نخواست زينبِ يک شام ديگرش باشی
شعر: قاسم صرافان
🏴وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) تسلیت باد.
@ertebatmoaserdini
#بانوی_کرامت
#کریمه
#امام_رئوف
#قم
.