🔻 راز آن دسـتور
🔹 نيروهای دشمن و اشرار ضدانقلاب دست بدست هم داده بودند و هم زمان آتش شديدی می ريختند. از طرفی هم بالگردهای توپ دارشان ما را از بالا گرفته بودند زير آتش.
🔹کاوه گاهی با وسواس خاصی دوربين می کشيد روی مواضع دشمن، گاهی هم از طريق بیسيم با علی قمی صحبت می کرد و وضع دقيق نيروها را جويا می شد.
🔹 بعد از اقامه نمـاز ظـهر، یک تصميم ناگهانی گرفت که هيچ دام از ما دليلش را نفهميديم. مسئول قبضه مينی اتيوشا راصدا زد. نقشه منطقه را پهن کرد روی زمين و نقطه ای را به او نشان داد.گفت: «اين سه راهی را بکوب.» ـکاوه ايستاده بود کناراو و هرچند لحظه فرياد میزد: «رحــم نکن، مهمــات بده، بــزن، بــزن!».
🔹 طولی نکشيد که علی قمی تماس گرفت، صدايش هيجان و شادی خاصی داشت، گفت:
🔹«محمود جان! ما رسيديم روی ارتفاعات، تمام هدفها را گرفتيم.» گل از گل محمود شکفت و به سجده افتاد، يادم هست همان روز مطلع شديم حدود 300 نفر از عراقيها و ضد انقلاب، در سه راهیِ پشت سياه کوه، به در واصل شده اند و اين برای همه ما عجيب بود.
🔹 راز آن دستور اوه پس از سالها هنوز برايم کشف نشده باقی مانده است.
🔹 برگرفته از کتاب «حمـاسـه کـاوه»
🔹خـاطرات و زندگیـنامه؛
🔹#سردار_شهید_محمود_کاوه
🔹#شهیدانه
#پایگاه_نظامی_سجیل
@mensejjil