eitaa logo
اخلاق و مشاوره حوزه علمیه اصفهان
138 دنبال‌کننده
351 عکس
62 ویدیو
37 فایل
کانال مشاور معاونت تهذیب و تبلیغ حوزه علمیه اصفهان در راستای پاسخگویی در خدمت طلاب معزز می باشد. ارتباط با مدیر کانال @hozeh_moshaver
مشاهده در ایتا
دانلود
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث در بهای بوسه‌ای جانی طلب می‌کنند این دلستانان الغیاث خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث همچو حافظ روز و شب بی خویشتن گشته‌ام سوزان و گریان الغیاث https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفرکرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی بر می‌شکند گوشه محراب امامت حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان هر جا که نام حافظ در انجمن برآید https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخر به خجالت برود کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا به تجمل بنشیند به جلالت برود سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر حیف اوقات که یک سر به بطالت برود ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی که غریب ار نبرد ره به دلالت برود حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است کس ندانست که آخر به چه حالت برود حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی بو که از لوح دلت نقش جهالت برود https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند بگذر به کوی میکده تا زمره حضور اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنند حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کنند https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید ما سال ها پای وصالت گریستیم یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید از ما همیشه دردسر ما به تو رسید از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید یکبار هم از نیابت ما کربلا برو توفیق هر چه هست ز جانان به ما رسید https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید نخست موعظه پیر صحبت این حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب یار دلنواز کنید https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود از دماغ من سرگشته خیال دهنت به جفای فلک و غصه دوران نرود در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من وز دل من آن نرود آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود گر رود از پی خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پی درمان نرود هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم ؟ من اگر اینهمه بیدار نباشم چه کنم ؟ گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم ؟ عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم ؟ تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم ؟ راستی ، اینهمه بیمار نباشم چه کنم ؟ چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر عاشق روی تو یکبار نباشم چه کنم ؟ ابرویت تیغ مصری است که جان میطلبد به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم ؟ خواستم نام مرا هم بنویسند همین سر بازار خریدار نباشم چه کنم ؟ من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم ؟ حمید رضا برقعی https://eitaa.com/esf_hozehmoshaver