eitaa logo
اشارت
245 دنبال‌کننده
145 عکس
44 ویدیو
106 فایل
گوش بسپار، به ندای بی صدایِ انقلاب اسلامی .... ارتباط با اشارت؛ @alijazini
مشاهده در ایتا
دانلود
ما و آغازی دیگر در محرم.pdf
108.2K
برای جناب حافظ در مسیری که رو به سوی آن داشت و می‌توان آن را افق حضور او نامید، با چه امری روبرو می‌شود که زبانش برای سرودن این غزل به گفت ‌آمد؟ ولی بنده در این روزها و در این از این غزل چنین افقی را مقابل خود یافته‌ام که ذیلاً عرض می‌کنم. حال این شما و این غزل وآنچه در دل این کلمات در مقابل شما گشوده می‌شود.... ۱۲۵ حافظ @esharat
. «صلی‌الله‌علیه‌وآله» 🔹 جلسه تفسیر قرآن شنبه‌های تفسیر سوره مبارکه "العلق" جلسه پنجم امروز شنبه‌، ساعت ۱۸:۰۰ به صورت زنده از طریق https://www.skyroom.online/ch/sohasima/tafsir
زبان قران.pdf
121.8K
قرآن؛ بانک سکوت چندین ساله حضرت محمّد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» بسم الله الرحمن الرحیم «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ(1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ(2) اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»(3)
هدایت شده از اشارت
حقیقتاً قصه ی شهید حججی قصه ی همگان است، هرچند روزمرگی ها موجب فراموشی مان می شود ولی چیزی نمی گذرد که با صحنه هایی روبرو می شویم که بازگو کننده ی چیزی است که فراموش کرده بودیم و به خود می آئیم. راستی اگر پدیده ی شهید حججی و آن استقبال و توجه همگانی نبود ما فکر می‌کردیم که هنوز در دوره ای هستیم که انقلاب اسلامی آغاز آن بوده است؟ @tashakole_esharat
هدایت شده از  جیم
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی. جامه جنست زن است، اما درد و غیرت در تو دارد ریشه ای دیرین. کم مبین خود را، که از بسیار هم بیشی. گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین. مرد، یا سالار زن، باید بدانی این ، کاندرین روزان صدره تیره تر از شب، اهل غیرت روزیش درد است. خواه در هر جامه، وز هر جنس، درد قوت غالب مرد است...
هدایت شده از  جیم
🔹 پدر کودک، یوسف عزیز، در نوار غزه، در حال وداع با کودک مظلوم و شهیدش. 🔰 اخبار لحظه‌ای از عملیات در کانال 👇👇 🔸 @AkhbareSarzamin
هدایت شده از  جیم
غزه خون بپاست غزه پیش از این گفته‌ام : غزه کربلاست اینکه جسم او بر زمین مانده است چند ماهه است؟ خون او پاشیده در هواست خون من مانده است بنگی است راکد است خون من تیره است گندیده است مثل چشمان من ای پدر خوش بحال چشم‌های تو خوش بحال هوی هوی و های تو سر بلند کن قدم بزن نفس بکش در هوای دود پربکش پرنده باش چون امام خویش تشنه باش به آسمان برو به آسمان بگو کربلا آسمان غزه است مهر مادری همچنان بپاست ما دیده‌ایم پاییده‌ایم پرستیده‌ایم آفتاب را هر سحر که فاطمه بر آسمان طلوع می‌کند ناممان امید شعارمان استقامت است
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
راهِ قدس مان چه نزدیک است باز خون جاریست خون جاریست هان دوباره در دل غزه خبر هاییست هان خبر از آسمان آورده اند انگار آری آری این خبرها حاکی از آن است باز سمت آسمان راهیست باز خون جاریست خون جاریست و شهادت آری آری شاه راهیست من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: که شهادت هست دراوزه به سوی آسمان گو هزاران در ز غزه باز گشته گو خداوندی که رفته باز گشته آه خون جاریست خونْ، جاریُّ و زخم آن سخت کاری و کار می آید از این زخمی که دارد غزه ی مظلوم اینکه دارد سیل و طوفان میشود می برد این سیل اسرائیل این قابیل، قوم شوم آری این نفرینیان ساقط شوند و خوب میگویند «اسقاطیل» آنهارا وعده ی قرآن همین بوده که ساقط میکند «سجیل»، آنها را هر که خواهد با خبر باشد ز غزه من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: غزه گشته ترجمان ِ درد، قهرمان ِ درد، و یگانه مردمان مرد او جنون ِ عشق را چالاک و یکتا در خودش این سالها پرورانیده و به خون عشق، جانش شد آب دیده او به خاموشی به عمری چند صبر ها می کرد. و سپس با کوشش ِ بسیار. غصه ی خود را فرو می‌خورد. او به دشواری فرو می بُرد : لقمه ی بغضی و اشکی لقمه‌ی خونی که قُوتِ غالبش آن بود . آه خون جان یاران آشنایان بود من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: راه قدس از کربلا خواهد گذشت پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدسمان چه نزدیک ست راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه آری کربلا گشته ست او نه دارد برجی و نه، خانه ای آنجا و یک دشت بلا گشته ست آه این از شمر بدتر ها آه بسته اند آبش را او هزاران طفل دارد کشته چون اصغر یا جوان عرباً عربا پشته بر پشته علیْ اکبر یا که دارد چون غیورانی ابالفضلی زینبانی گرچه مردانه ولی خواهر آری آری کربلایی هست آنجا و غوغایی ست پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه، آری کربلا گشته ست راه قدسمان چه نزدیک ست سعید صاعدی مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از  جیم
چهره‌ات چقدر پخته است زیر آفتابِ بی‌دریغ چشم‌های تو خیره بر کدام منظره اینچنین مانده‌است منتظر ؟ اویس من! نشسته بر کدام قرن فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق تیز تر ز خنجری که بر میانه بسته‌ای خوشا بحال شانه‌‌ای که روی آن نشسته‌ای! به دست خود گرفته‌ای چه رایتی! طلوع کرده‌ای و روز را بشارتی! قیام را نشانه‌ای! تو ایستاده‌ای و می‌روی که روی شانه‌ی مقاومت نشسته‌ای ... طلوع کرده‌ای و روی شانه‌ی پیمبری نشسته‌ای هنوز مشت را گره نکرده‌ شیعه‌ی علی! زدی و نیش مار شوم و نحس را شکسته‌ای مسافر کدام لحظه‌ای؟ چقدر ساکتی! کجا رسیده‌ای؟ خوشا مناظری که دیده‌ای! خوشا زیارتی که رفته‌ای! راستی نگفتی‌ام چه دیده‌ای؟ اویس من! رسول را ؟ که این‌چنین سوار بر قطار لحظه‌های ناب گشته‌ای! جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشته‌ای
هدایت شده از اشارت
برخیز مریم.mp3
6.87M
از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟ کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره گیرید. مریم های روزگارتان را فراخوانید! پرده ها را بدرید، و بگذارید نسیم ِ طراوت ِِ زن، تاریخ را در نَفَس ِ عیسی بن مریمی َش زنده کند. هوای ِ او در تاریخ کمی نفس بگیرد، پرسه زند. این تاریخ ِ رو به موت قدوم ِ چون اویی را می طلبد. این لطافت، حیات ِ عیسی به دل دارد. زبان َم به روی ِ تو باز میشود مریم. گامهایت را محکم تر بکوب. تاریخ بی تو کجا را دارد برود؟! دژهای بلند ِ معبد ِ تاریخ ِ مان در عطش فاتحی چون توست؛ تو که مادر ِ حقیقتی. بس َست مریم. بشکن روزه ی سکوت َت را. بیا و در قدس ِ ممنوعه ی تاریخ ِ مان پا بگذار. پلکان ِ تاریخ سخت در انتظار ِ توست .... (۵ شهریور ِ ۹۶) پس لب به سخن گشود، با صدایی که می گوید: این منم؛ شیرین! اسمی دیگر به دنیا تقدیم شد. اسمی که قریب و اقصی بدان سر بلند کرد. پس تابوتِ عهد نازل گشت، آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد، در زحمتِ بغضِ سلاح، سوگندِ دست ها بر تابوت پیمان بست. چشمی آرام پرسید: این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟ من چه می بینم؟ این کدام خداست که در نقطه ای خُرد و کوچک می شنود و به عالَمی اجابت می کند؟ «پس بخور و بیاشام و چشم روشن دار و هر آنکه از بشر دیدی بگو نذرِ خویش را» بگو این منم صامت و صائم و قائم و چشم در راه و چشم در راه و چشم در راه ... (۲۵ اردیبهشتِ 1401) @tashakole_esharat