eitaa logo
اشاره های ناخوانا
223 دنبال‌کننده
18 عکس
6 ویدیو
0 فایل
ما نشانه هایی هستیم ناخوانا که هر کدام اشاره به چیزی داریم @Ahde_ons آدرس یادداشت های سابق در تلگرام: https://t.me/EshareNakhana
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش بیار معرکه ها عاشقان شدند با فتنه شان چه دردسری در جهان شدند! تا آمدند روی زمین «يَسْفِكُ الدِّمَاءَ» از بدو خلق، مساله ی عرشیان شدند با نانِ فقر قصه ی هر شاهنامه و آموزگار رد شدن از هفت خوان شدند شیرین و لیلی و همه ی قصه های عشق پای جنون عاشقِ شان داستان شدند آسودگی مخواه در این ره که عاشقان مرگ خبر نکرده یِ از ناگهان شدند عاشق بلاکش است و بلی گفته در أَلَست مردانِ عشق کرببلا امتحان شدند ۳/مرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
«واذکُر فِی الکِتبِ اِسمعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ...»(۵۴/مریم) و یاد کن در کتاب، اسماعیل را که بسیار در وعده اش صادق بود... @esharenakhana
آسودگی مخواه در این ره که عاشقان مرگ خبر نکرده یِ از ناگهان شدند عاشق بلاکش است و بلی گفته در أَلَست مردانِ عشق کرببلا امتحان شدند @esharenakhana
لَقَدخَلَقنا ٱلانسَٰنَ فِي كَبَدٍ(۴/بلد) «ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم.» از تغزل آدمی تا دور شد چشم او بر عشق هم مستور شد طالب مِی، جورِ تلخی می‌کشد عشق بازی، کی؟ کجا؟ مَیسور شد عاشق آن آتش بیار معرکه ست موسیِ از أیمن چنین در طور شد پشت و روی سکه باشد رنج و گنج عاشق رنجیده دل، گنجور شد رنج گفتم رنج، گنج آدمیست آنکه دارد گنج کی رنجور شد؟ آب انگوری به خود مستی نداشت سوخت جوشید و شرابی جور شد خرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
به ساز فتنه و آشوب، چنگ‌انگیز می‌گردیم به رقص مرگ پاکوبان پی چنگیز می‌گردیم سری پر دردسر داریم و سامانش نمی خواهیم ز خون سربدارانیم و حلق‌آویز می‌گردیم تمنای پدر آن مُلکِ لایَبلای شیطان بود ولی ما ساکن بلوای آفت‌خیز می‌گردیم ز مشرق تا به مغرب ترک تازانه خروشیدیم برو خورشید! ما خود شمس این تبریز می‌گردیم نه آن خاکیم کز باران به کشتی در پناه آییم هوادار بلا هستیم و طوفان‌خیز می‌گردیم تو با صد اِن‌یکاد آیی برون از خانه؛ اما ما به میدان گر ببارد تیر، بی‌تعویذ می‌گردیم حساب ترس با ماها حساب جن و بسم الله ست پیِ ابلیس ترس خود به تیغ تیز میگردیم دگر رفت آنکه ظالم را حوالت با قیامت شد بِدَم در صورِ جنگ ای جان که رستاخیز می‌گردیم ۱۵/مرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۱-همه ی مان لابد اینها را شنیده ایم و خوانده ایم همه جا کربلا همه جا نینوا کل یوم عاشورا کل ارض کربلا همه جای زمین شده باز اربعین امشب که کوفه بودم یک لحظه بدیهی ترین چیز باز یافتم شد که چقدر قصه ی زیارت در اربعین با غیر اربعین فرق دارد . فرقی ندارد که کجا باشی هرجا که باشی(ایران یا عراق، کنار موکب محله ی خودتان یا موکب های نجف یا کربلا و...) مهم این است که خودت را در ماجرا و قصه ی اربعین پرت کرده باشی. همینکه در قصه باشی در همه کوچه پس کوچه های قصه حاضری و همه ی قصه با تو قصه است. با اینکه هنوز پیاده روی اربعین امسال را شروع نکرده ام اما انگار همه ی تبعات و پی آمد های ظاهری و باطنی اربعین را تجربه کردم( چه از خسته گی و بدن درد و گرفتگی عضلات تا یکدل شدن با همه، و همه چیز را با جماعت اربعینی سیر و سیاحت کردن و الی آخر که من قد و اندازه ی گفتنش را ندارم و خودتان حتما با دل و جان تجربه اش کرده اید. همه و همه را) @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۲- اگر کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنی نداشت قاعدتا باید بعد از قصه ی حسین نقطه ی پایان اسلام را میگذاشتیم و همه چیز تمام شده بود اما میبینیم جابر فریب مکر روزگار را نمیخورد و کوتاه نمی آید و بعد از عاشورا هنوز در نگاه به حسین خود را در ماجرا پرتاب می کند و قصه اربعین را از سر میگیرد و چیز دیگری با او شروع میشود و این قصه ی کل یوم... و کل ارض... برای همه ی ما همچنان به نحو خودمان ادامه دارد @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۳- گفتم جابر فریب مکر روزگار را نخورد، قطعا این حرف ابهام دارد شاید نشود آنچنان با توضیح و تفسیر از ابهام درش آورد. اگر بخواهم اشاره ای کنم اینقدر می فهمم که چنان هزینه ی شهادت ابا عبدالله بالا بود که هر کسی تاب ماندن در آن موقع و مقام را نداشت، هرکسی توان و باور این را نداشت که بشود بعد از ابا عبدالله راهی را ادامه داد و قصه ای را شروع کرد. همه را بهت گرفته بود و بیرون آمدن از این بهت به این راحتی نبود و ته تهش به خاطر نشناختن وقت و تاریخ خودشان آنها که به پیامبر و اهل البیت محبت داشتند برای آرام کردن و راضی کردن خودشان در فکر انتقام بودند که یا کشته شوند یا بکشند و عده ی دیگرشان هم مایوسانه گوشه نشین شدند. شاید همه ی این حوادث به نحوی، (کم یا زیاد) مکر روزگارشان بود. اما جابر دچار چنین مکری نشد. او نه خواست انتقام بگیرد و نه از راه و قصه ی امام کوتاه بیاید. او راهی را رفت که هیچکس نرفت که به ظاهر کار خاصی هم نبود و سر و صدایی هم نداشت. ولی از اتفاق راهی که او رفت به آینده راه پیدا کرد و ما در امروز تاریخ هنوز در قصه و صحنه ی هنرمندانه ای که جابر خلق کرد در رفت و شدیم و نقش مان را پیدا میکنیم و بیش ازینکه قصه ی او مال دیروز باشد مال امروز و آینده ی ماست. @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۴- در دعای سمات میخوانیم که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم ‌نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛ یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم در حالی که پیغمبر را ندیده‌ایم میخواهم به نابینا بودن جابر به نحو ذوقی نگاه کنم. انگار از بعد شهادت امام حرکت و روند تاریخ تا به امروز به سمتی رفت که چشم مردم( آنهم مردمی که با امام معصوم در نسبتی بودند) کم کم از دیدن امام معصوم محروم شد و از آن به بعد تا به امروز نسبت مردم با امام به نحو دیگری شده است. جابر عوض اینکه ندیدن و نابیناییش را ناتوانی و نشدن قلمداد کند. رفت و با آن قصه ای را رقم زد و طور دیگری با امام نسبت برقرار کرد که این نسبت متفاوت از نسبت دیروزیان با امام بود، نسبت او رو به فردا و آینده بود‌. امروز اگر ما در قصه ی اربعین حاضر شویم به نحوی همچون جابر با همین ندیدن و نابینایی مان با امام معصوم در نسبت و قصه قرار میگیریم. @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۵- این تذکر باید گفته شود که این ندیدن و نابینایی برای کسانی که اهل نسبت با امام هستند ندیدن اخلاقی نیست بلکه باید گفت انگار بعد از شهادت امام تقدیر قصه را اینطور نوشته به عبارتی قصه ی نابینایی ما را از بعد ابا عبدالله اینطور نوشته اند که همچو جابر اگر میخواهیم در قصه باشیم باید دیدن دیگری را برگزینیم. و جابر که مکر روزگار را نخورد نابینایی را بهانه ی نشستن و کوتاه آمدن از قصه نکرد. بلکه قصه‌ی نابینایی و در عین حال در نسبت بودن با امام را از سر گرفت. @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۶- اینکه میگویم اربعین بیشتر مال امروز و آینده است تا دیروز، از این روست که اربعین صحنه ی هنر مندانه ای ست که به ما نشان داد، امروز که نه از مرکب خبری هست نه از چشم بینایی، پیاده ها و ندیده هایی که خواستند با امام در نسبتی باشند، در صحنه ی اربعین نه گوشه نشین شدند و نه خود را بیرونِ از قصه هلاک کردند. بلکه همه ی ماجرا را در همین پرتاب کردن در قصه ی نسبت شان با امام آن هم بی چشم بینا و بدون مرکب دیدند. و در همه ی کوچه پس کوچه های قصه حاضر شدند و همه ی قصه با ایشان قصه شد و هرکس به نحو خودش نقش اربعینی خودش را بازی کرد. «فوقع ما وقع» @esharenakhana
اصلا حسین آمده ما امتحان شویم تا توبه کرده های حسینی نشان شویم باید حسین بود به هرجابه هر لباس تاکی نشسته ایم که هی این و آن شویم؟ با اربعین رساند به امروز قصه را تا متن واقعیت این داستان شویم @esharenakhana