eitaa logo
💝💖زمزمه عشق💖💝
62 دنبال‌کننده
984 عکس
432 ویدیو
38 فایل
کپی با ذکر صلوات برای ظهور مهدی فاطمه ___________°•°~♡~°•°__________ ارتباط با ادمین جهت پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/fm7sm7
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته من ❤️سلام آقای مظلومم سلام..... امروزدست به قلم برده وخواستم نامه ای بنویسم تابرایتان حرفهابزنم......امانشد... خواستم ازتمام دردهاوخستگی هایم بگویم امادیدم خودمن دردشماهستم......😔 خواستم ازبی کسی هاوتنهاییم حرفی بزنم دیدم تنهاترازتورا درعالم هنوزندیده ام...... خواستم بگویم دلم ازاین روزگارگرفته دیدم خوددرخون به دل کردن شماکم نگذاشته ام........ مولاجان قلمم دستم وجودم دربرابراین همه غربت ومظلومیت شما کم آورد.....😭😭😭 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ @eshgh1313
هدایت شده از کوی وصال
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💦تو عشق دوم منی شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند. عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود . رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت: مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ....  این را قبلا هم شنیده بودم . طاقت نیاوردم . گفتم : عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟  هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند. گفت: تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی.  ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او....؟  گفت: صدیقه ، كسی كه خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها بكند. 🍃🌸🕊✨ 🌺🌱❤️🍂 👇👇👇 @kooyeVesal
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💦تو عشق دوم منی شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند. عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود . رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت: مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ....  این را قبلا هم شنیده بودم . طاقت نیاوردم . گفتم : عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟  هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند. گفت: تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی.  ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او....؟  گفت: صدیقه ، كسی كه خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها بكند. 🍃🌸🕊✨ 🌺🌱❤️🍂 👇👇👇 @kooyeVesal