❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_سی_و_سه #خانومہ_شیطونہ_من من: خب ....اما من که میخوام برم راهیان نور؟ بابک: خب درسته تو میری و اونجا به یه دختری به اسم روشنک که عضو اصلی این بانده نزدیک میشی و اعتمادش و به دست میاری من: باشه اما یه سوال بابک: بپرس من: مگه خلافکارا هم راهیان نور میرن؟ بابک: نمیدونم والا 🤷‍♂ من: راستی کی ماموریت شروع میشه بابک: فردا شب من:اهان بابک بعد اینکه شب بخیر گفت رفت منم همینجور که به فردا شب فکر میکردم نمی دونم چی شد که خوابم برد [محمدرضا] با صدای دلناز از فکر اومدم بیرون دلناز:داداش من:بله دلناز:کجایی سه ساعته دارم صدات میکنم من: هیچ جا... کاری داشتی؟ دلناز:اووم اره مامان میگه شب زود بیا خاله اینا قراره بیان من: من شب فکر نکنم بیام دلناز:چی میگی داداش خاله ناراحت میشه هر دفعه اومد تو نبودی بدون جواب دادن بهش بلند شدم و رفتم تو اتاقم ... شب قرار بود گروه تو خونه من جمع بشن و از امشب ماموریت و شروع کنیم ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️