eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_شصت خندیدم و گفتم: تو نمی
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ من: نازی بقیه و بزار برای صبح نازی: واییییی آره من دیگه نمیتونم راه برم .گشنمه مهدی من: بریم یچیزی بخوریم بعد بریم تورو برسونم نازی: باشه رفتیم رستورانی که همون نزدیکی بود و غذا خوردیم بعدش نازی و بردم رسوندم و خودم راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم ماشین و تو پارکینگ پارک کردم و رفتم داخل خیلی خسته شده بودم داشتم میرفتم تو اتاقم که صدای مامان مجبورم کرد برگردم مامان: سلام مهدی مادر چی شد رفتم تو آشپز خونه و گفتم: سلام هیچی مامان یکم از خریدا موند که اونم قرار شد صبح بریم بخریم مامان: اهان به سلامتی غذا بیارم من: سلامت باشی نه بیرون خوردم مامان: اهان باش پس برو استراحت کن من: چشم رفتم تو اتاقم و با همون لباسا بیرون خودمو انداختم رو تخت و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد با احساس اینکه یه چیزی روی شکمم داره بالا و پاین میپره از خواب بیدار شدم من: آخخخخخ به زور لای یکی از چشمام و باز کردم که مهلا کوچولو(دختر خاله ام) و دیدم که روی شکمم بالاو پایین میپرید من: بیا پایین ببینم وروجک خندید و تند تند دست زد وقتی میخندید دوتا دندون هاش معلوم میشد خیلی و خوشگل با مزه بود خندم گرفت من: پس این مامانت کجاست که تورو انداخته به جون من هان😂😬 دوباره خندید کلا این به من میرسه همش میخنده مهلا: ماما ده ده دودو جااااان😳😐 این الان چی گفت؟🤨(فهمیدید به منم بگید) بغلش کردم و رفتم بیرون که دیدم صدای خاله و مامان از آشپز خونه میاد رفتم و روی صندلی نشستم من: سلام خاله: به به سلام مهدی خان مامان: سلام پسرم مهلا هی تو بغلم وول میخورد خاله وقتی مهلا و دید خندش گرفت مهلا و انداختم تو بغلش و گفتم: بگیر بچتو . •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•