عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_بیست_و_ششم رفتم تو ح
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_صد_و_بیست_و_هفتم
نمی دونم چقدر گذشته بود و من
هنوز گریه میکردم که با صدای
سهند آروم اشکام و پاک کردم و
برگشتم طرفش و با سردی تمام
زل زدم تو چشماش که از ترس
رنگش پرید ولی زود خودش و
جمع و جور کرد و با غرور
گفت: برو ببین می تونی از حرف
بکشی شنیدم تو اینکار استادی
فقط سرمو تکون دادم و رفتم سمت
زیر زمین و به همه گفتم برن
بیرون وقتی ساسان می خواست
بره بیرون با سردی گفتم: ساسان
برگشت طرفم و منتظر نگاهم کرد
من: اینجا دوربین داره
بعد چند دقیقه گفت: آره
من: بگو خاموش کنن اگه ببینم این
کاری و که گفتم انجام ندادین
دیگه باهاتون همکاری نمیکنم
فقط سری تکون داد و رفت بیرون
بعد از چند دقیقه صدای پیامک
گوشیم بلند شد سهند نوشته بود
که همه دوربین ها خاموشه.. برای
اینکه مطمئن بشم با برنامه ای که
هادی برام ریخته بود نگاه کردم
که دیدم همه دوربین ها خاموشه و
هیچ شنودی هم نیست بعد از
اینکه مطمئن شدم آروم رفتم
طرف امیر ... با شنیدن صدای
پام آروم چشماش و باز کردو
با بی تفاوتی بهم نگاه کرد و
دوباره چشماش و بست فکر
کنم به خاطر شنل منو نشناخت
هم به خاطر گریمی که داشتم
فقط لنز نزده بودم
رفتم نزدیکش و آروم دستمو
کشیدم روی گونش که انگار بهش
برق وصل کرده باشن با سرعت
سرشو برد عقب با عصبانیت بهم
زل زد یه لبخند اومد روی لبم
کلاه شنلم و از روی سرم برداشتم
و آروم آروم سرمو بلند کردم و بهش
نگاه کردم ....
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•