eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_نهم یعنی کی بوده؟...
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ وقتی در جعبه و باز کردم با دیدنه آدرس و اسلحه و نقابی که شبیه گرگ بود چشمام گرد شد ولی زود یه اخم غلیظ بین ابرو هام جا خوش کرد پسره احمق چرا نقاب گرگه؟ برگه ای که توش آدرس بود و برداشتم و یه نگاه بهش کردم بیرون از شهر بود دوباره نگاهم رفت سمت نقابه من عمرا اینو بزنم به صورتم یه نگاه به بیرون کردم وقت دارم زود رفتم اتاقم و آدماده شدم و از خونه زدم بیرون وقتی به مغازه مورد نظر رسیدم رفتم داخل فروشنده یه پسر بود بی توجه به پسره به نقاب ها نگاه کردم ولی اون چیزی که میخواستم و پیدا نکردم بی حوصله پوووفی کشیدم که که صدای پسره توجه ام جلب کرد پسره: میتونم کمکتون کنم خانم من: بله لطفا یه نقاب شکل شاهین برام بیارید یکم نگاهم کرد و گفت: چشم الان میارم پسره رفت و بعد پنج دقیقه اومد و یه نقاب که خیلی خوشگل و شکل شاهین و رنگش سیاه بود و به سمتم گرفت من: همینو میخوام بعد حساب کردن پول نقاب از مغازه زدم بیرون و رفتم یه فست فودی و یه ساندویچ فلافل گرفتم و برگشتم خونه بعد عوض کردنه لباسام ساندویچ و از رو اپن برداشتم و روی مبل نشستم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_نهم #خانومہ_شیطونہ_من وقتی اسمشو میگفت میگرفت ب
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ نمیدونم چقدر گذشته بود که عاقد اومد و شروع کردبه خوندن خطبه عقد بار اول که خوند دختر خالم گفت: عروس رفته از امام زمان و حضرت زهرا اجازه بگیره بار دوم امیرسام با اون کت و شلوار بانمکی که پوشیده بود با لحن بامزه ای گفت: زنداییم رفته گل بیاره برای دایی جونم😁 همه زدن زیر خنده عاقدم خندش گرفته بود زیرلب یه چیزی گفت و برای بار سوم شروع کرد به خوندن که این‌دفعه آروم گفتم: با اجازه آقا امام زمان و پدرومادرم و داداشم و دایی‌عمادم بله😔 بعد از اینکه محمدرضاهم بله و گفت الناز با مسخره بازی حلقه هارو داد تا دست هم کنیم محمدرضا دستمو گرفت و آروم حلقه و دستم کرد با لبخند به حلقه تو انگشتم خیره شدم با صدای الناز به خودم اومدم الناز: الو الو زنداداش صدا میاد؟ من: بله میاد ولی یکم خش داره الناز: پرو ... بیا حلقه و دست داداشم کن بعد برو تو هپروت خندیدم و حلقه و دست محمدرضا کردم یه حس خوب داشتم انگار محمدرضا و از قبل بیشتر دوست داشتم و علاقم بهش بیشتر شده بود با گرفتن دستم توسط محمدرضا برگشتم و نگاهش کردم که دیدم با لبخند بهم نگاه میکنه لب زد : دوستت‌دارم‌خانم‌شیطون‌وخشن‌و‌پرو‌و ‌لجباز‌و‌کله‌شقه‌من خندیدم که گفت: الان که انتظار نداشتی مثل این چیزا بگم واااای دوستت دارم نفس منننن انقدز بامزه گفت که منو بابک از خنده ترکیدیم خودش هم خندش گرفته بود گفت: والا... ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️