eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_سی‌_دوم #خانومہ_شیطونہ_من با فکری مشغول پیاده شدم
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ دوسه تا شاخه چید و دستمو گرفت و همون جور که راه میرفت گفت: بیا اول بریم اینا و تو چشمه بشورم بعد بخور وقتی به چشمه رسیدیم هردو کنار هم نشستیم و من پاهام و گذاشتم تو آب انقدر آبش زلال و خنک بود که آدم دلش میخواست ساعت ها اینجا بشینه و درختایی که دورشو گرفته بودن و به زیبایی چشمه اضافه کرده بودن داشتم اطراف و دید میزدم که با فرورفتن یه دونه انگور تو دهنم به زور خوردمش بعد برگشتم طرف محمدرضا که با خنده نگاهم میکرد من: عزیزم حالت خوبه؟ محمدرضا همون جور که با بدجنسی یه دونه از انگورهارو میزاشت دهنش گفت: اووهووم عالی عالیم یهو بغض کردم سرمو انداختم پایین گفتم: اره دیگه تنها تنها میری پیش خدا بایدم عالی باشی دستشو گذاشت چونم و مجبورم کرد سرمو بلند کنم و تو چشاش نگاه کنم محمدرضا: قربونت بشم بغض نکن ... از اینکه رفیق نیمه راه شدم شرمنده ولی مطمئن باش زود میای پیشم من: قول؟ محمدرضا: قول حیدری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با صدای مامان به خودم اومدم دیدم همینجوری دم در وایستادم و به عکس بزرگ محمدرضا که به دیوار نصب شده بود نگاه میکنم دستی به چشمام کشیدم و بعد پاک کردن اشکام رفتم داخل ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16501056603814 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️