eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_سی‌_هشتم #خانومہ_شیطونہ_من بعد اینکه حرفام تموم ش
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ مهدی هم فقط نشسته بود و به ما میخندید بابک: اول اینکه کارت داشتم دوم از سرهنگ پرسیدم گفت اومدی پیش مهدی من: اهان ... حالا چیکارم داری؟ بابک: بعد بهت میگم مهدی: من میرم پیش شهاب شما حرفتون و بزنید تا اومد بلند بشه بابک دستشو گرفت و گفت:کجا بشین ببینم حرف خاصی نمیخوام بهش بزنم فقط میترسیدم ترکش هاش بهت بخوره ولی حالا میگم ولی مواظب باش مهدی: با خنده و ترس الکی گفت: وووی مگه چی میخوای بهش بگی؟😱😂 با کنجکاوی و اخم کوچیکی بهش خیره شدم بابک: بسم‌الـلـ....مامان گفت بهت بگم که خانم احمدی .‌.‌.‌.‌. زنگ زده و تو رو برای.‌.‌.‌.‌ نزاشتم ادامه حرفشو بزن و با عصبانیت بلند شدم و گفتم:‌ به مامان بگو خودش میدونه جواب من چیه بعد حداقل یکم به خون محمدرضا که هنوز خشک نشده احترام میزاشتن هنوز دو هفته از شهید شدن محمدرضا هم نمیگذره 😒😭 پشتم و کردم بهشون و با سرعت از اتاق زدم بیرون که دستم از پشت کشیده شد اومدم دستمو بکشم ولی نزاشت و محکم تر گرفت بابک: چرا بچه بازی در میاری باران چیزی نشده که من: میخوام پیش محمدرضا گوشیمم خاموشه زنگ زدید بر نداشتم نگران نشید🚶‍♀ ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16501056603814 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️