عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_چهل_یکم #خانومہ_شیطونہ_من گل و گلاب و برداشتم و ر
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_چهل_دوم
#خانومہ_شیطونہ_من
توان جواب دادن بهش و نداشتم سرم گیج می رفت ودیگه قدرت سرپا موندن و نداشتم و افتادم تنها چیزی که قبل از بی هوش شدنم شنیدم صدای فریاد آشنایی بود ...
با درد لای پلکام و باز کردم که پرستاری و دیدم که داشت سرمم و چک میکرد نگاهم و از پرستار گرفتم و به کنارم دادم دادم بابک و دیدم که سرشو روی تخت کنارم گذاشته بود و خستگی از چهرش میبارید و چند تار از موهای خوشگل خرمایش روی پیشونیش افتاده بود و قیافش و جذاب تر و بچگانه تر کرده بود لبخندی رو لبم نشست ولی با یاد اتفاقی که تو مسجد افتاده بود از روی لبم پرکشید با درد دستمو بلند کردم و آروم بابک و تکون دادم
من: بابک
بابک تکون آرومی خورد و هوممم آرومی گفت ولی بعد چند دقیقه سریع چشاش و باز کردوقتی چشاش باز منو دید نفس عمیقی کشید و بعد چند لحظه لبخند قشنگی روی لباش نشست و بلند شد اومد طرفم و یهویی کشیدم تو بغلش و با لحن قشنگ و مهربونی گفت: بالاخره بیدار شدی مامان کوچولوی خابالو؟
اول متوجه حرفش نشدم ولی یهو با بهت بهش نگاه کردم
من: چـ...ـی چی گفتییییی؟
خندید و گفت: همون که شنیدی اخبار ۲۰:۳۰ و یک بار بیشتر اعلام نمیکنن😌😂
من: یعنی چی بابک اذیت نکن
بابک: یعنی اینکه داری مامان میشی ... و منم دایی😁😍
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️