عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هشتاد_پنجم #خانومہ_شیطونہ_من بعد اینکه یک
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هشتاد_ششم
#خانومہ_شیطونہ_من
رفتم خونه و وقتی وارد شدم همه روی مبلا نشسته بودن و تلوزیون نگاه میکردن بابک انگار خیلی خوشحال بود
اروم اروم رفتم و از پشت سرش دستامو انداختم دور گردنش بازوشو محکم گاز گرفتم که صدای فریادش بلند شد با یه حرکت منو سر و ته کشید تو بغلش هرچی دست و پا زدم ولم نکرد نامرد صدای خنده مامان و بابا و صدای ذوق زده باراد بلند شد هر وقت که ما دعوا میکردیم با ذوق نگاهمون میکرد
بابک: حالا دیگه منو گاز میگیری اره؟
من: اووم اخ که چه کیفی داد
بابک: باشه باشه وایسا تا یه کیفی نشونت بدم
و تو یه حرکت شونه ام و گاز گرفت هرکار کردم ول نکرد دیگه اشکم در اومده بور
من: خیلی نامردی ... اخ بابککککک
مامان: بابک ولش کن کشتی بچه و
بعد اینکه خوب گازم گرفت ولم کرد و منو از سرو تهی در اورد حس میکردم اون قسمتی که گاز گرفته کنده شده و جاش داره خون میاد
تا اومدم از رو پای بابک بلند شم دستاشو دور کمرم حلقه کرد و جایی و که گاز گرفته بود و بوس کرد
بابک: اوووخ چه چسبید
من: دارم برات
بابک: منتظرم قربان
خندیدم و بلند شدم رفتم اتاقم تا لباسام و عوض کنم یه دست لباس برداشتم و رفتم جلو ایینه پیرهنمو در اوردم زیرش یه تاپ پوشیده بودم جای گاز بابک کبود و خون مرده شده بود نوچ نوچی کردم و مشغول پوشیدن لباسام شدم بعد اینکه کارم تموم شد رفتم بیرون و کنار بابک نشستم
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️