عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_پنجم #خانومہ_شیطونہ_من باغرغر بلند
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_ششم
#خانومہ_شیطونہ_من
یه لقمه نون و پنیر گرفتم و خوردم
من: مامان بابک اومده
مامان: اره بچم ساعت پنج اومد انقدر خسته بود که تا رسید رفت خوابید
من: الهی
رفتم تو اتاقم و بعد جمع کردن وسایلی که برای امشب نیاز داشتم روی تخت دراز کشیدم و به بابک پیام دادم
من: الو الو از باران به بابک ...از باران به بابک
بعد چند دقیقه پیام داد
بابک: باران به گوشم
من: دیشب کجا رفتی؟
بابک: وقتی میدونی دیگه چرا میپرسی😐
من: از کجا میدونی که من میدونم دیشب کجا رفتی؟🤨
بابک: اخه الاغ جانم وقتی ردیاب میزاری تو ساعت یه پلیس نمیخوای بفهمه .
من: خبببب اه فکر نمیکردم بفهمی☹️
بابک: بله بله منو دست کم گرفتی😎😌
من: اووهووو اقا بیا کمک سقف ریخت😝😂 .... راستییی
بابک: کاسه ماستی😆😂
من: اه اذیت نکن .... دوستت گفت بگم بهت که وسایلت و جا گذاشتی یا بیا ببر یا بگو بیارم برات .... خدا بده شانس 😕😂
بابک: محمدرضا؟
من: اره
بابک: بله پس چی رفیق دارم ماه ... خوشگل ، آقا خوشتیپـ...
من:بسه بسه فهمیدم 😑
یه لحظه خندم گرفت یه دیوار بینمون فاصله بود ولی داشتیم باهم چت میکردیم😶😂😂
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16463081468074
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️