eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
814 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد #خانومہ_شیطونہ_من بابا: چرا گل پسر م
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ بعد چنددقیقه بقیه هم اومدن و سوار ماشین شدیم من پشت فرمون نشستم و بابا کنارم و مامان و الناز عقب از الناز پرسیدم : عرفان نمیاد؟ الناز: چرا گفت یه نیم ساعت دیگه میاد من: اهان دیگه تا برسیم کسی حرف نزد دوتا بوق زدم که در و باز کردن ماشین و پارک کردم و همگی پیاده شدیم بابک اینا جلو در وایستاده بودن بعد سلام و احوال پرسی همگی اومدیم بریم داخل که یهو حس کردم امیرسام نیست همه جا و نگاه کردم ولی نبود روبه الناز گفتم: الناز پس امیرسام؟ الناز رنگش پرید و با ترس گفت: خاک به سرم مگه پیش تو نبود😱 من: بیا خواهر مارو باش با بابک همه حیاط و گشتیم ولی نبود یه لحظه نگاهم افتاد به درختا که حس کردم چیزی تکون خورد سریع به بابک گفتم و باهم رفتیم که دیدم بلههههه اقا دارن با یه خرگوش بازی میکنن 😐 بغلش کردم و گفتم: دایی این چه کاری بود کردی ها نمیگی ما نگران میشیم امیرسام: نه چرا باید نگران بشید منکه دیگه بزرگ شدم😌 دیگه نزدیک بقیه رسیده بودیم لپش و محکم گاز گرفتم و گفتم: برام زبون میزیه بچه پرو همون جور که دستش به لپش بود با اخم نگاهم کرد و گفت: مگه ملظ داری اخمام شدید رفت تو هم از نگاهم ترسید سرمو بردم کنار گوشش و اروم و خشن زمزمه کردم: این حرفا و از کجا یاد گرفتی ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️