eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
819 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_پنجاه_و_پنجم [امیر] چ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ همون طور که سرم پایین بود گفتم : کاری با من داشتین که دنبالم می گشتین الناز: اَه اَه چرا انقدر رسمی حرف میزنی امیر من: با اینطور حرف زدن راحتم الناز: من ناراحتم بدرککککک که ناراحتی😐😒 الناز اومد نزدیکم و دستشو گذاشت روی سینه ام کاملا تو بغلم بود و این منو کلافه میکرد تا خواست سرشم بزاره روی سینه ام این آرمان از راه رسید یعنی اون لحظه فرشته نجاتم بود با سرعت رفتم سمت آرمان آرمان: چیزی شده من: نه فقط خواستم باهات حرف بزنم آرمان: اهان باشه اما الان کار دارم من: اشکال نداره هر وقت کارت تموم شد آرمان:‌ باشه بعد با گیجی یه نگاه به من و یه نگاه به الناز که روی مبل نشسته بود کرد و رفت برون [آرمان] تا وارد سالن شدم دیدم الناز میخواد امیر و بغل کنه ولی فکر نکنم امیر زیاد دلش بخواد الناز بغلش باشه چون تا منو دید به سرعت الناز و کنار زد و اومد طرف من هم خندم گرفته بود هم گیج بودم کامل متوجه شدم امیر به خاطر فرار از دست الناز اون حرف هارو زد بیچاره امیر😐😅 در مقابل حرف امیر که گفت : اشکال نداره هر وقت کارت تموم شد فقط تونستم بگم : باشه با گیجی یه نگاه به امیر و الناز کردم و رفتم بیرون تا به کارام برسم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•