دلتنگیبغضناپیدادارد...!
دلتنگیحالبدبههمراهدارد...!
#دلتنگے
#ادیٺ
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن🌱✨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِر
روزی کمی با قرآن🌱✨
الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴿٧٦﴾
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿٧٧﴾
أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا ﴿٧٨﴾
مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا ﴿٧٩﴾
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ﴿٨٠﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
دوشنبہهاۍامامحسنے
مݧبہٺنهایۍازاینبادهنخواهمنوشید
همہاهݪجهاݧراحسنےخواهمڪرد...
#دوشنبہ
#امام_حسن
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_چهل_و_هشتم #خانومہ_شیطونہ_من انقدر رفتم
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_چهل_و_نهم
#خانومہ_شیطونہ_من
وقتی چشمام و باز کردم تو بیمارستان بودم چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شد فاطمه و دیدم که کنار تخت روی صندلی خوابش برده بود
من: فاطمه ..... فاطمه اجی
یکم تکون خورد و بعد چشاش و باز کرد وقتی منو دید سریع بلتد شد و اومد طرفم
فاطمه: اجی خوبی
تو چشاش اشک جمع شده بود
من: اره خوبم ... فقط آب میخوام
فاطمه : باش الان میارم برات
وقتی آب اورد تا خواستم بخورم یاد اون پسره افتادم که با لب های تشنه شهید شد 😔
آب و که خوردم روبه فاطمه گفتم: فاطمه چی شده چرا من بیمارستانم
فاطمه: وقتی رفتی منم بعد بیست دقیقه دیگه اومدم دنبالت اما هرچی گشتم تو رو پیدا نکردم نگرانت شدم و به اقای مهدی پور گفتم و با چند تا دیگه از بچه ها اومدیم دنبالت وقتی پیدات کردیم از حال رفته بودی و از بینیت خون میومد
زود رسوندیمت بیمارستان دکتر گفت گرما زده شدی و باید کمتر تو افتاب باشی
من: اهان .... وااااای فاطمه چفیه ام .. چفیه ای که همراهم بود😰
فاطمه: نترس بابا تو کیف منه
من: پووووف ... ترسیدم
فاطمه : راستی کجا رفته بودی؟
من: نمیدونم وقتی به خودم اومدم دیدم از چادرا خیلی دور شدم ولی اهمیت ندادم
فاطمه: اه کله شق داداشت خودشو کشت انقدر که زنگ زد
من: واااای بابک ... گوشیم کجاست؟
فاطمه از تو کیفش گوشیم و بهم داد که زود شماره بابک و گرفتم هنوز دوتا بوق نخورده بود جواب داد...
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_چهل_و_نهم #خانومہ_شیطونہ_من وقتی چشمام و ب
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_پنجاه
#خانومہ_شیطونہ_من
بابک: باران معلوم هست کجایی ؟ چرا گوشیت و جواب نمی دادی ؟ میدونی چند بار زنگ زدم بهت اره دختره بی فکر نمیگی من از نگرانی میمیرم هاا؟ حالا خوبی؟
با خنده گفتم: داداشم نفس بکش خفه شدی یکی یکی بپرس برادر من
اولش که ببخشید .... راهیان نورم دیگه رفته بودم اطراف و ببینم
دومش اینکه گوشیم دست خودم نبود
سومش خدانکنه...چهارمش اره خوبم تو خوبی چخبر
بابک: خداروشکر منم خوبم مامان اینا سلام میرسونن
من: توهم سلام برسون
بابک: خب چخبر
من: خبرا که دست توعه اما هنوز موقعیت اینکه با اون دختره صحبت کنم برام پیش نبومده
بابک: اووم فقط مواظب باش
من: چشم
بابک: خب کار نداری
من: نه داداشی مواظب خودت باش فعلا یاعلی
بابک: فعلا ...علی یارت
بعد اینکه گوشی و قطع کردم برگشتم طرف فاطمه که سرش تو گوشیش بود گفتم: میشه چفیه و بدی
فاطمه: باش
از تو کیفش چفیه و در آورد و گرفت طرفم ازش گرفتم و بوش کردم چه بوی خوبی میداد
من: فاطمه من حالم خوبه بریم
فاطمه: چی چیو حالم خوبه باید تا عصر اینجا باشی
من: نههههه
فاطمه: آرهههههه
نمی دونم تا عصر چطور گذشت اما همش فکرم درگیر اون شهید بود یعنی اسمش چی بود عصر دکتر گفت مرخصم فاطمه کارا ترخیصم و انجام داد و
وقتی از بیمارستان اومدیم بیرون انگار از زندان آزاد شده باشم یه نفس عمیق کشیدم
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16456996792754
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️