اونروزےودارممیبینمڪہبہقولےڪہبہ
خودمدادمعملکردموبہاونایےڪہ
میگفتندختراوچہبہاینڪاراتوازسوسڪمیترسےبعدمیخواےتفنگدستتبگیری
نشونمیدمڪہمنهمونیمڪہاونحرفارو
بهشمیزدید...😎
#پلیسی
#انگیزشے
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هشتاد_نهم #خانومہ_شیطونہ_من که خندمون گرف
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_نود
#خانومہ_شیطونہ_من
وقتی به خودم اومدم که گلزار ساکت ساکت بود و صدای اذان از مسجد اونور خیابون میومد یه بار دیگه روی اسم عماد و بوسیدم و بلند شدم خاک چادرم و تکوندم و رفتم مسجدوبعد خوندن نمازم سوار ماشین شدم و راه افتادم طرف خونه وقتی رسیدم ماشین و بردم تو پارکینگ و وقتی ماشین و پارک کردم پیاده شدم و رفتم داخل وقتی وارد شدم بابک و دیدم که با نگرانی روی مبل نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود رفتم طرفش و جلوش زانو زدم که باعث شد سرشو بلند کنه و نگاهم کنه با نگرانی گفت: چرا انقدر دیر کردی نمیگی من از نگرانی دیوونه میشم؟
من: ببخشید زمان از دستم در رفت
سرمو گذاشتم روی پاشو چشمام و بستم نمیدونم چطور ولی کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
[دانای کل]
وقتی با اون حالش از خونه زد بیرون همه دل نگرانش بودن فقط بابک میدونست دلیل این حالش چیه و بقیه همه تعجب کرده بودن محمدرضا هم یه چیزایی حدس میزد ولی مطمئن نبود
پنج دقیقه که گذشت به خودش اومد و با سرعت از جاش بلند شد و گفت: منم باید برم ببخشید و از خونه زد بیرون و سوار ماشینش شد یکم که رفت ماشین باران و دید و تا گلزار دنبالش کرد وقتی اون حالش و دید ناخداگاه قلبش مچاله
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_نود #خانومہ_شیطونہ_من وقتی به خودم اومدم ک
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_نود_و_یکم
#خانومہ_شیطونہ_من
شد دلش نمیخواست گریه کردنش و ببینه تا موقعه اذان همونجا وایستاده بود و وقتی خیالش از بابت باران راحت شد با خستگی رفت خونه وقتی رسید همه خواب بود بعد عوض کردن لباساش روی تخت دراز کشید و به این فکر کرد که الان دیگه باران مال اونه الان دیگه محرم اونه قلبش لبریز از عشق شد نمیدونست کی و چطور این دختر ساده و پاک توی قلبش جا باز کرده بود و تمام و قلبش و صاحب شده بود ولی میدونست که اگه نباشه نفس کشیدن براش سخت میشه و برای داشتنش خداروشکر کرد
[محمدرضا]
صبحوقتیازخواببیدار شدم زود یه دوش گرفتم و اماده شدم قرار بود امروز با باران برای ازمایش بریم
بعد اینکه از مامان اینا خدافظی کردم سوار ماشین شدم و راه افتادم طرف خونه باران اینا وقتی رسیدم زنگ و زدم که بابک با خنده جواب داد گفت : باران الان میاد
بعد چند دقیقه در باز شد و باران که خواب آلود بود اومد بیرون وقتی نشست تو ماشین زیر لبی یه سلام گفت و چشاش و بست و خوابید خندم گرفت و بزور جلوی خندم و گرفتم
باید هم خواب آلود باشه دیشب و که تا صبح بیدار بود
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16483770569284
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
براۍشهیدشدن،هنرلازماست
هنرردشدنازسیمخاردارنفس...
#شهیدانہ
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هشتاد_نهم #خانومہ_شیطونہ_من که خندمون گرف
AUD-20210302-WA0009.mp3
4.78M
[سلام عشق مادر مرد زندگیم]
مداحی که اون شب باران توی گلزار شهدا شنید
#شهیدانہ
#مداحیطورے
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•