eitaa logo
اسلام
263 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
الاسلام یعلوولایعلی علیه ارتباط با ادمین: @eslam_20 کانال فقط و فقط برای رضای خدا و اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید.)) یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آیدhttps://eitaa.com/eslam20
📚 . 🔵گروهى از اصحاب امام صادق عليه السلام، خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند: - هاى زمين و كليدهايش در نزد ماست ، اگر با يكى از دو پاى خود به زمين اشاره كنم ، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته ، بيرون خواهد ريخت ! بعد، با پايشان خطى بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايى را كه يك وجب طول داشت ، بيرون آوردند! 🔴سپس فرمودند: - خوب در شكاف زمين بنگريد! اصحاب چون نگريستند، قطعاتى از طلا را ديدند كه روى هم انباشته شده و مانند خورشيد مى درخشيدند. 🔵يكى از اصحاب ايشان عرض كرد: - يا بن رسول الله ! خداوند تبارك و تعالى اين گونه به شما از مال عطا كرده ، و حال آنكه و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند؟ 🔴حضرت در جواب فرمودند: - براى ما و شيعيان ما خداوند و را جمع نموده است. ⚜️ ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است ، ما و دوستانمان داخل خواهيم شد و دشمنانمان راهى دوزخ خواهند گشت. #بحارالانوارhttps://eitaa.com/eslam20
. 🔸دوست و دشمن🔸 (http://eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3) انوشیروان نویسنده ای به نام جمیل داشت که باهوش ولی نابینا بود. هنگامی که امام علی (علیه السلام) وارد نهروان شد ، از جمیل پرسید ای جمیل، سزاوار است انسان چگونه باشد؟ جمیل گفت باید دوستش کم و دشمنش زیاد باشد، چون وقتی دشمن زیاد شد انسان مواظب رفتار و گفتارش است که مبادا به لغزش افتاده و دشمن سوء استفاده کند و در نتیجه از لغزش ها در امان خواهد ماند. امیر مؤمنان گفتار او را تصدیق کرد. https://eitaa.com/eslam20 📙بحارالانوار، جلد 34، صفحه 345
✨﷽✨ ✍️مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. مرد را ترس برداشت و سراغ شیخ شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. شیخ ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد https://eitaa.com/eslam20
✅ امین در امانت داری شیخ مرتضی انصاری، مرجع تقلید شیعیان بود. وی روزی که از دنیا رفت، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی، وارد نجف شد، فرقی نکرد. وقتی مردم خانه او را دیدند، متوجه شدند که او مانند فقیرترین مردم زندگی می کند. روزی شخصی به ایشان گفت: آقا! خیلی هنر می کنید که این همه وجوهات به دست شما می آید و از آنها هیچ گونه استفاده شخصی نمی کنید. شیخ مرتضی گفت: چه هنری کرده ام! مرد سؤال کننده گفت: چه هنری از این بالاتر! شیخ مرتضی گفت: حداکثر، کار من، مثل کار خرک چی های کاشان است که می روند اصفهان و بر می گردند. خرک چی های کاشان پول می گیرند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بیاورند. آیا شما دیده اید که اینها به مال مردم خیانت کنند! این مسئله، مسئله مهمی نیست که به نظر شما مهم آمده است 📙داستان های معنوی، ص 265 - 264 @eslam20 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
📚 🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جایی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می‌گذشت. حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ ✨ گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد ✨ حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود. 📚 تفسیر نمونه، ج 3، ص 223 @eslam20
﷽✨ 🌼ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ✍️ "ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩم ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ." ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ساکن ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ . شخص ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ . جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ همچنان ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ است. ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ https://eitaa.com/eslam20
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 از پیرمرد حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد: یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت یاد گرفتم که دنیا ی ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم یاد گرفتم که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد یاد گرفتم کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد یاد گرفتم که عمر تمام می شود اما کار تمام نمی شود یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است یاد گرفتم کسی که مرتب می گوید: من این می کنم و آن می کنم تو خالی است و نمی تواند کاری انجام دهد یاد گرفتم تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند و آرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند یاد گرفتم که بساط عمر و زندگیمان را در دنیا طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم. به دیگران هم بگویید. https://eitaa.com/eslam20
✍ از (ع) روایت شده: 💠 رسول خدا (ص) غنايم را تقسيم كرد و يک به (ع) رسيد. على دستور داد در آن زمين چشمه اى حفر كنند و چشمه به آب رسيد و مانند گردن شتر از آن آب به آسمان فوران كرد، لذا حضرت آن را «عين ينبع ()» ناميد. 🔷 كسى آمد كه به آن حضرت مژده دهد. حضرت فرمود: وارث را بشارت ده! اين اى است قطعى و مسلّم براى حاجيان خانه خدا و مسافران راه آن. نه است نه و نه . 🔶 پس هركه آن را بفروشد يا ببخشد خدا و فرشتگان و مردم همه بر او باد و خداوند از او هيچ و فديه اى نپذيرد. 📖 «قَسَّمَ رسولُ اللّه ِ (ص) الفَيءَ فأصابَ علِيّا أرضٌ ، فاحتَفَرَ فيها عَينا فخَرَجَ مِنها ماءٌ يَنبَعُ في السَّماءِ كهَيئَةِ عُنُقِ البَعيرِ فسَمّاها عَينَ يَنبُعَ ، فجاءَ البَشيرُ لِيُبَشِّرَهُ فقالَ : بَشِّرِ الوارِثَ ! هِيَ صَدَقَةٌ بَتّا بَتْلاً في حَجيجِ بَيتِ اللّه ِ و عابِرِ سَبيلِهِ لا تُباعُ و لا تُوهَبُ و لا تُورَثُ ، فمَن باعَها أو وَهَبَها فعلَيهِ لَعنَةُ اللّه ِ و المَلائكَةِ و النّاسِ أجمَعينَ ، لا يَقبَلُ اللّه ُ مِنهُ صَرْفا و لا عَدْلاً». 📚 تهذيب الأحكام، ج۹، ص۱۴۸، ح۶۰۹. / / / /
🦋 آخرین برگ 🍃 دختر‌ی مدتهاست بیمار است، بنیه‌اش روز به روز تحلیل می‌رود. پزشک معالج و دختری که با بیمار هم منزل است و نقاش سالخورده‌ای که دوست آنها است منتهای کوشش خود را می‌کنند لیکن دخترک دست از زندگی‌ شسته است. پائیز است و برگهای سرخ پیچکی که از دیوار روبروی اتاقشان بالا رفته است یکی پس از دیگری فرو می‌افتند، دختر بیمار فروافتادن برگها را از فراز بستر می‌نگرد و با خود می‌اندیشد که با سقوط آخرین برگ او نیز خواهد مرد. پزشک می‌گوید با بنیه‌ای که بیمار دارد این خیال به زندگی او پایان می‌دهد اما اگر بتوان وی را امیدوار کرد شاید که شفا یابد تنها یک برگ بر پیچک مانده است و دختر یقین دارد که با فرو افتادن آن خواهد مرد. شب هنگام باد در غوغا است و طوفان بیداد می‌کند لیکن برگ بر جای خویش باقی است و دختر آن را می‌بیند و امیدوار می‌شود و بحران بیماری را از سر می‌گذراند هنوز دوره نقاهتش پایان نپذیرفته است که نقاش سالخورده براثر ابتلای به ذات الریه می‌میرد پیرمرد که دیده بود باد و توفان، آخرین برگ را از پیچک خواهد ربود شب هنگام نردبان و فانوسی برداشته و برگی بر دیوار نقاشی کرده بود. 📚
، همان کیسه‌ای است که امروز پر می‌کنی!” پادشاهی سه وزیر را صدا زد و به هرکدام کیسه‌ای داد و گفت: “بروید و آن را از باغ قصر پر کنید.” ✅ وزیر اول، با دقت و وسواس، بهترین میوه‌ها را چید. ✅ وزیر دوم، با بی‌حوصلگی، چند میوه‌ی معمولی انداخت. ✅ وزیر سوم، کیسه را از برگ و آشغال پر کرد. فردای آن روز، پادشاه دستور داد هر سه را زندانی کنند، و تنها چیزی که برای تغذیه داشتند، همان بود که روز قبل جمع کرده بودند! : زندگی، همان کیسه‌ای است که امروز پر می‌کنی… فردا باید از آن بخوری! 🔸 زحمت امروز = آسایش فردا 🔸 بی‌حوصلگی امروز = حسرت فردا 🔸 بی‌مسئولیتی امروز = رنج فردا
◽️ مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعت‌ها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی‌توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله‌ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. ◽️ پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! ◽️ آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! ◽️ همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم. 📚