#شهید_بابک_اسدی_سرمستی🌱
«در پاسگاه مرزی یگان ویژه سنندج، خدمت میکرد. ساعت 4 صبح روز جمعه، تعداد 9نفر از عوامل پژاک حمله کردند. بابک افسر وظیفه بود. وقتی متوجه پژاکیها شد، بلافاصله زنگ خطر را فشرد و شروع به تیراندازی کرد. تعدادی سرباز تازهوارد هم آنجا بودند که هنوز برایشان تقسیم وظیفه نکرده بودند؛ به همین دلیل اسلحه و وسیله دفاعی نداشتند. بابک تنها، یکنفره با آنان درگیر شد و مقاومت کرد. فضای پاسگاه 500متر است و درگیری بین بابک و پژاکیها خیلی تنگاتنگ بود. فاصلهشان خیلی کم بود. بابک موفق شد دو نفر از اعضای پژاک را از بین ببرد. بعد از گذشت مدتی از مقاومتها و رشادتهای برادرم، سرانجام تیری دو ضامنه به بازویش اصابت کرد. بازویش را پاره کرده و به رگ گردنش زد. تا سپاه اقدام کرد، درگیری نیز تمام شد. خون زیادی از بدن برادرم رفته بود. او را به بیمارستان منتقل کردند؛ ولی در میان راه جانش را تقدیم خالقش کرد و به شهادت رسید. خانم! از زمانی که برادرم رفته است من هفتهای دو بار آنقدر گریه میکنم که از حال میروم. دو سال است که استرس برادرم در روح و روانم نفوذ کرده است. شاید باورتان نشود، من تازه لباس عزای برادرم را از تنم درآوردم. بابک میتوانست در مقابل پژاکیها نایستد؛ ولی انسان بود. گذشت عجیبی در زندگیش داشت و همیشه خودش را فدای دیگران میکرد. دوستش تعریف میکرد که شب درگیری، غذا برای عدهای از سربازان کم آمده بود و بابک سهمیه غذایش را به سربازان داد، برادرم گرسنه به شهادت رسید.🫀
🌱@shahidangharb
#شهیدآباد💔