#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️قسمت دهم: قبیله هابیل
♦️محال بود با حسین رفیق بشی اما نویسندگی نکنی.
🔻اصلا یکی از شرط های رفاقت با حسین دست به قلم شدن بود.
🔴 با پیگیری های دفتر جبهه فرهنگی یزد و با کمک حاج آقای نجیمی و سید احمد عبودتیان و البته با مشاوره های مدام حسین آقا، نشریه «قبیله هابیل» راه اندازی شد.
🔰علی آقای جعفری که امروز از نویسندگان معروف کشوره، سردبیری نشریه رو به عهده گرفت.
♦️دیگه هر کس میخواست مقاله یا یادداشتی بده، بسترش فراهم بود.
حسین همه رو تشویق میکرد تا برای نشریه مطلب بدن.
💢اصلا من خودم برای اولین بار مطالبم توی همین نشریه چاپ شد. کلی انگیزه پیدا کردم.
🔻همزمان حسین عضو تحریریه ماهنامه «حلقه وصل» هم شد، سردبیرش آقای صادق یزدانی بود.
♦️حسین من رو به صادق یزدانی وصل کرد، گفت: بهش بگو رفیق فرج نژاد هستمٰ!
🔴این جوری شد که برای نشریه حلقه وصل هم شروع به کار کردم، گزارش نویسی و مصاحبه و...
البته نه فقط من بلکه پای خیلیهای دیگه هم به این نشریه باز كرد.
💢اصلا حسین کارش رشد دادن بچه ها بود، هر کی رو به هر نحوی که بود می انداخت توی وادی مطالعه و نوشتن.
🔰اون روزها با نشر معارف هم خیلی کار میکرد، آقای یاسر عسکری مدیر اجرایی نشر معارف بود که حسین دست ما رو گذاشت توی دست یاسر، به همین سادگی.
♦️همزمان با این کارها با خبرگزاری رسا و خبرگزاری حوزه هم همکاریهایی رو شروع کرد، به کمک آقای میری، استادیان و محققی سایت "تیه" رو در خبرگزاری رسا بالا آورد.
↙️یه اتاق هم توی رسا به ما دادن و دیگه مدتها پاتوق مون رسا بود.
💢با موسسه امام خمینی هم که از همون اول همکاری هایی داشت، علی آقا و آقا مجتبی مصباح دیگه حسین رو کاملا میشناختن.
♨️آخه حسین لیسانسش رو از موسسه امام گرفته بود و عضو کانون طلوع موسسه و انجمن فارغ التحصیلان هم بود.
🔻خلاصه طرح راه اندازی یه سایت رو به موسسه داد که منجر به راه اندازی سایت "تبیین" شد. اونجا هم محلی شد برای قلم زدن بچهها.
⏪ شعارش این بود: راه بنداز، جا بنداز.
😜کلی سایت و نشریه راه مینداخت و بعد به امثال ماها کار میسپرد، بچه ها ۲۴ ساعته با عشق کار میکردن.
🔻خودش از نویسنده های فصلنامه فرهنگ پویا هم بود، کم کم پای ماها رو به این نشریه هم باز کرد.
♦️حاج آقا علیرضا دهشیری در کنار آسید عبدالمجید اشکوری و استاد حسن ابراهیم زاده اعضای اصلی نشریه بودن.
🔴 تا ماها رو میدیدن میگفتن بچههای فرج نژاد اومدن.
⏪ اولین بار سال ۹۱ بود که توی نشریه پویا یه مقاله ازم چاپ شد، خیلی خوشحال بودم، همش با کمک حسین بود.
💢بعدا ما رو با رضا مصطفوی هم آشنا کرد، سردبیر نشریه امتداد بود. یه روز با آقا میثم عبداللهی رفتیم دفتر نشریه و همین آشنایی باعث شد تا بتونم یه یادداشت درباره زندگی شهید محمدحسین تقی زاده توی نشریه امتداد چاپ کنم...آبان۹۱
🔻خلاصه اینکه حسین، همه رو هل میداد تا راه بیفتن، واقعا بهش مدیونیم.
🔴حسین از یه وبلاگ ساده شروع کرد، اما کم کم تبدیل شد به ده ها سایت و نشریه با کلی نویسنده جوون و پر انگیزه... به این میگن برکت.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️پای کار اسلام
🔻خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♦️قسمت یازدهم: تفسیر قرآن با طعم دشمن شناسی
🔰حسین بعدازظهرها میرفت دفتر آیت الله علم الهدی و با پسر حاج آقا، کفایه مباحثه میکرد.
💢همین رفت و آمد باعث شد تا بیشتر حاج آقا رو بشناسه و این آشنایی شروعی بود برای خیلی از کارهای بعدی.
♨️یه روز اومد گفت با حاج آقای نعیمیان صحبت کردم تا یکشنبه ها عصر بیاد دفتر آیت الله علم الهدی و بحث سکولاریزم رو برای بچه ها بگه، رفقا رو خبر کنید حتما بیان.
🔻به این بهانه کم کم پای ما به دفتر آیت الله علم الهدی باز شد و با آقای نعیمیان هم بیشتر آشنا شدیم.
♦️یه مدت که گذشت و آیت الله علم الهدی شور و اشتیاق بچه ها رو دیدن، قبول کردن که برای ماها هم یه درس بگن، پیشنهاد خودشون #تفسیر بود.
❗️اون اوایل فکر میکردیم لابد تفسیر ایشون هم مثل خیلی از درسهای دیگه هست اما مدتی نگذشت که تازه فهمیدیم حسین چه خوابی دیده برامون!
🔴آیت الله سیدمحمدرضا علم الهدی فرزند سید عبدالجواد متخصص تفسیر یهود در قرآن بودن.
💢ما که اولش نمیدونستیم اما بعدا که فهمیدیم تازه متوجه شدیم حسین داره کجاها رو میبینه.
⏪ پدر آقای علم الهدی از شاگردان حضرت امام بودن و بسیار انقلابی. اخوی شون هم آسید احمد امام جمعه مشهد هستن، خانواده ای عالم و انقلابی.
🔻خلاصه درس تفسیر دشمن شناسی در قرآن دوشنبه شبها در دفتر آیت الله علم الهدی در خیابان صفائیه کوچه آمار برقرار شد، حدود همون سالهای ۹۰و۹۱ بود.
💢آقای علم الهدی از ابتدای قرآن شروع کردن. بعدها و با پیگیری حسین، دو شب در هفته تفسیر برگزار میشد، دوشنبه شب و سه شنبه شب، تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی.
↙️ با اینکه حسین خیلی مشغله داشت اما نمیگذاشت حتی یک جلسه تفسیر هم تعطیل بشه.
💢سر درس تفسیر، هرچی که حاج آقامیگفت، حسین عینا مینوشت، بااینکه درسها ضبط میشد اما حسین با دقت و وسواس مینوشت.
♨️شاید توی این ده سالی که درس تفسیر برقرار بود، حسین دو سه هزار صفحه مطلب نوشته باشه.
همون جا توی درس مباحث رو دسته بندی میکرد و سرفصل میزد و به حاج آقا نشون میداد.
🔻آقای علم الهدی مشهد حسینیه داشتن و قرارشد تابستونها بچه ها برن مشهد، اردوی فشرده تفسیر.
💢چند سال حسین و چند از رفقا همراه با خانواده هاشون رفتن مشهد و مباحث تفسیری حاج آقا رو جمع و جور كردن.
♦️حاصل اون زحمات شد کلی مطلب و یه فصلنامه تخصصی تفسیر و چند جلد کتاب.
♨️البته کار هنوز ادامه داشت وداره، درسته حسین از پیش ما رفت اما راهی که او باز کرد همچنان ادامه داره.
♦️استاد علم الهدی هم به تاریخ اسلام مسلط بود و هم به تفسیر، همیشه بعد از درس حسین و بچهها حدود یک ساعت دور حاج آقا حلقه میزدن.
🔻حاج آقا توی مباحث سیاسی هم خیلی وارد بود، جریان نفاق داخلی رو خوب میشناخت، عاشق امام و آقا بود و علیه جریان سازشکار افشاگری میکرد.
⏪ حسین به استاد علم الهدی خیلی احترام میگذاشت. به معنی واقعی کلمه شاگردی میکرد.
💢عجب شور و حالی داشت حسین، یادمه یه بار بهم گفت: محسن حاضرم هرچی دارم بدم اما از قرآن جدا نشم، درس تفسیر را با هیچی عوض نمیکنم.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
قسمت دوازدهم: وحدت طلبه و دانشجو
♦️جلسات صبح جمعه شده بود محفلی برای طلبه های با دغدغه.
💢 حسین آقا کم کم پای دانشجوها را هم به #فیضیه باز کرد.
آخه توی دانشگاهها زیاد جلسه داشت، دانشجوها میگفتن استاد شما رو کجا ببینیم؟ میگفت: صبحهای جمعه فیضیه هستیم، بیایید فیضیه.
🔻خودش که موبایل دست نمیگرفت، اکثرا شماره منو به دانشجوها میداد، شده بودم مسول دفترش!
🔰دیگه صبحهای جمعه که میشد کلی دانشجو و طلبه میریخت توی فیضیه.
⏪ سربازهای نگهبانی و خادمهای فیضیه میگفتن خبری شده؟ میگفتیم نه، چیزی نیست، مباحثه داریم!
🔻خلاصه حسین شده بود ستون خیمه دانشجوها و طلبه های انقلابی، براشون پدری میکرد.
💢یه بار برگشت گفت: آخه این چه کاریه دانشجوها رو آواره کردیم باید با کلی سختی از تهران بیان قم؟
گفتم: خب پیشنهادت چیه حکیم؟
گفت: هیچی، ما میریم تهران!
🔴همین جمله کافی بود تا استارت یسری جلسات توی تهران زده بشه.
💢 یادمه اولین جلسه را رفقای تهران هماهنگ کردن توی نمازخونه دانشگاه صنعتی شریف، آقا سیدمحمد ضیا، محمدرضابهزادی، سید باقی زاده، حسام حائری زاده و...
↙️ چند تا جلسه هم رفتیم دانشگاه امام صادق(ع)
♦️خروجی این جلسات شد اردوهای مشترک طلبگی-دانشجویی در قم و تهران و یزد.
🔰قرارشد یه نشریه هم بزنیم که وسطهای راه متوقف شد، چون هزینهاش بالا بود.
🔻ارتباط مدام با اساتید تهران مثل شهریار زرشناس، محمدمهدی همایون، سعید مستغاثی، حسن عباسی، موسی حقانی و... از برکات دیگه این جلسات بود.
⏪ خلاصه اینکه حسین، وحدت حوزه و دانشگاه را در عمل اجرا و پیاده کرد.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
🔻 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️ قسمت سیزدهم: فعالیتهای سیاسی
♦️سیاست، بخش جدانشدنی زندگی حسین بود.
💢بعضی وقتها تا پاسی از شب مینشستیم و بحث سیاسی میکردیم.
♨️ تحلیلهای خوبی داشت، چون هم مطالعه داشت، هم با افراد مختلف در ارتباط بود.
🔻بعضی وقتها بهش زنگ میزدم میگفتم حکیم کجایی؟ کی ببینمت؟ اوضاع مملکت در چه وضعه؟
⏪ میگفت امشب بیا صحبت کنیم، به فلانی و فلانی هم بگو بیان، باید آبروی این نامردها را ببریم، دارن خیلی به آقا فشار میارن.
🔴 اوج فعالتهای سیاسی حسین، زمان انتخابات بود.
🔰توی انتخابات سال ۸۸ خیلی حرص میخورد. یه ستاد توی خیابون دورشهر داشتیم، شبها تا ساعت ۱۲ باهم بودیم. بعضی وقتها میرفت توی خیابون و با تک تک مردم حرف میزد.
🔻توی انتخابات ۹۲ یه ستاد زده بودیم بلوار جمهوری. صبح زود تا آخر شب اونجا بودیم. کمیته تولید محتوا همیشه با حسین و تیمش بود چون رفقاش همه دست به قلم بودن.
🔻یادمه اون شبی که اعلام شد حسن روحانی رای آورده، حدود ۱۲شب بود که بهش زنگ زدم.
💢عصبانی بود، داد میزد.
-گفتم کجایی؟
-گفت از خونه زدم بیرون.
-گفتم الان کجایی حکیم؟
-گفت اومدم توی بیابونهای اطراف پردیسان، میخوام فریاد بزنم.
-گفتم حالا مگه چی شده؟ خودتو اینقدر اذیت نکن.
-گفت: پرچم #فراماسونری رو دارم میبینم که یه عده دوباره میخوان توی این کشور بلند کنند!
🔻حقیقتش اول نفهمیدم منظورش چیه تا وقتی که شرکتهای توتال و شِل و رنو اومدن روی صنایع نفت و خودروسازی و...چنبره زدن، تا وقتی که #برجام لعنتی امضا شد و سند ننگین ۲۰۳۰ را اجرا کردن.
💢هرچی زمان گذشت، بیشتر به حرف اون روزش پی بردم.
🔻توی انتخابات ۹۶ همه جوره برای آقای رئیسی مایه گذاشت، کلی ستاد راه انداخت، همه بچه ها رو به خط کرد، به شوخی و با خنده میگفت: رفقا این یک ماه انتخابات، زن طلاق، بچه گداخونه.
⏪ انتخابات ۱۴۰۰ که شد اولش خیلی فعال بود تا اینکه #کرونا گرفت، حدود سه هفته قرنطینه شد.
♨️ اما داخل خونه هم که بود با تلفن و پیامک و از طریق ایتا و اینها بازهم پیگیر بود.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️قسمت چهاردهم: عاشق مصباح دوستان
⏪ حسین از مؤسسه آیت الله مصباح لیسانس اقتصاد گرفته بود.
💢اون اوایل خیلی آقای مصباح را نمیشناختم تا اینکه بواسطه مباحثه صبح های جمعه و خوندن برخی کتابهای ایشان، با شخصیت این مرد بزرگ آشنا شدم.
♦️حسین خودش عاشق آیت اللّه مصباح بود، ما رو هم عاشق کرده بود.
🔻میگفت آقای مصباح، شیخ فضلالله زمان ماست.
🔴هر موقع توی قم اردو برگزار میکردیم، حسین تاکید داشت که حتما بچه ها رو ببریم دیدار آیتالله مصباح.
چهارشنبه شبها هم هرجا بود سعی میکرد خودش رو به درس اخلاق آیت الله مصباح (خیابون صفائیه دفتر رهبری) برسونه.
🔻بعد از کتابهای شهید مطهری، واقعا کتابهای آیت الله مصباح عالی بود، حسین دست ما رو گذاشت توی دست آقای مصباح و شاگردهای ایشون.
♦️من به حدی شیفته آیت الله مصباح شدم که سال ۹۱ به دست مبارک ایشان معمم شدم.
💢حسین، دانشجوها رو تشویق میکرد که حتما در «طرح ولایت» شرکت کنند.
🔴حتی یه دوره طرح ولایت برای طلبه هایی که دور و اطرافش بودن برگزار کرد، اون هم با همکاری دفتر پژوهشهای فرهنگی موسسه امام و با کمک حاج آقای دهشیری و شکروی.
🔻یه کار قشنگ دیگه هم که کرد برگزاری کلاس «نویسندگی ژورنال» بود.
♦️بعد از انتخابات ۹۲ بود که بهم گفت: نقطه ضعف اصلی بچه ها، #قلم اونهاست. باید به بچه های ستاد بگیم بیان یه دوره براشون کلاس نویسندگی بگذاریم.
♦️ استاد حسن ابراهیم زاده اون زمان سردبیر فصلنامه فرهنگ پویا بود. با ایشون صحبت کردیم قرارشد ۱۰جلسه کارگاه نویسندگی برای رفقا برگزار کنن که بحمدلله برگزار هم شد.
♨️ کلاً حسین هر جا تشخیص میداد بچه ها به مهارت یا آموزشی نیاز دارن، سریع مقدماتش رو فراهم میکرد.
🔻مثل دوره تخصصی سواد رسانه که حدود یک سال در طبقه فوقانی مسجد اهل بیت برگزار کرد، اون هم با موضوعات متنوع و بهترین اساتید مثل استاد ارجمندفر، سیدسلیمانی، شکیبا، کهوند، مومن نسب، صرامی، قهرمانی و...
♦️در کارهای تشکیلاتی و کادرسازی هم آیت الله مصباح رو الگوی خودش قرار داده بود.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
May 11
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
💢قسمت پانزدهم: مبارزه علمی با دشمن
♨️ حسین به معنای واقعی کلمه به دنبال #علم بود.
⏪ همیشه به ماها توصیه میکرد خوب درس بخونید و با دقت مطالعه کنید تا #باسواد بشید.
🔴 به شدت منتقد سیستم مدرک زده دانشگاه بود.
وقتی کتاب «تاریخ تحولات سیاسی ایران»(نوشته دکتر موسی حقانی و دکتر موسی نجفی) رو صبحهای جمعه مباحثه میکردیم، رسیدیم به حوادث دوران رضاخان و تاسیس دانشگاه توی ایران.
انگار داغ دل حسین تازه شد.
🔴ساعتها درباره نفوذ دستگاه فراماسونری و صهیونیزم توی مراکز علمی و فرهنگی برامون صحبت کرد.
🔻کلی کتاب معرفی کرد که بخونیم، کلا هرچی میگفت با سند و مدرک میگفت تا کسی نتونه او رو متهم کنه به توهم توطئه.
♨️اشتباه نشه، حسین با مدرگ زدگی مخالف بود نه مدرک گرفتن، میگفت: اتفاقا باید بریم دانشگاه و مدرک دانشگاهی بگیریم تا به ماها نگن بیسواد!
⏪ معتقد بود جریان مدرک زدگی توی دنیا، یه پروژه صهیونیستیه برای بیسواد کردن ملتها و اتلاف عمر و غارت منابع.
🔻میگفت: علم هرچی که هست فقط توی حوزه هاست، اصلا تا همین ۱۰۰سال پیش تمام علوم توی حوزه ها تدریس میشد، از هنر و معماری و پزشکی گرفته تا فلسفه و فقه، قدم نحس #انگلیسیها که رسید به این منطقه، همه چیز رو حتی علم رو نابود کردن.
♦️حسین بعد از گرفتن لیسانس اقتصاد از مؤسسه امام، رفت توی غرب زده ترین دانشگاهها و مدرکش رو از اونها گرفت تا به قول خودش با ادبیات خودشون به جنگ با اونها بره.
🔴علاوه بر مدرک سطح ۲و۳حوزه، مدرک ارشدش رو در رشته فلسفه غرب از دانشگاه مفید گرفت، موضوع پایان نامه اش در رابطه با اخلاق در فلسفه اسپینوزا بود.
🔻برای پایان نامه اش خیلی وقت میگذاشت، با دقت مینوشت، اینقدر کتاب دید و پاورقی نوشت که به قول خودش: استاد راهنمام با تعجب فقط ورق میزد و میخوند، به خاطر همین هم نمره ۲۰ بهم داد!
💢تمام کارهای پایان نامه رو حتی صفحه بندی رو خودش انجام داد.
♦️برای دکتری میخواست بره دانشگاه ادیان، بهش گفتم: تو خودت صبح تا شب داری تفکر دانشگاه ادیان رو نقد میکنی، حالا میخواهی بری از اونجا مدرک بگیری؟
💢گفت: اتفاقا امثال من باید برن اونجا، باید برم داخل سیستم و با ادبیات خودشون براشون اثبات کنم که حرفشون باطله.
🔻گفتم: دکتری اونجا پولیه، حداقل ۵۰ میلیون هزینه اش میشه، از کجا میخوای بیاری؟
♦️گفت: خدا بزرگه، جور میشه.
💢خلاصه دکتری را در رشته حکمت هنر قبول شد، این اواخر کل وقتش را میگذاشت برای رساله دکتری، استاد راهنماش هم دکتر حسن بلخاری بود، سخت گیر و باسواد.
♨️شبها بهش زنگ میزدم میگفتم پس کی تموم میشه این رساله؟ دلمون تنگ شده برات دکتر.
🔻میگفت: به من نگو دکتر، بگو حکیم. ایشالله به زودی تموم میشه، خودم هم دلم تنگ شده برای مباحثه ها.
🔰درس خوندنش هم از سر #تکلیف بود، نه برای پول در آوردن درس میخوند، نه برای هیئت علمی شدن... فقط برای خدا
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️ قسمت شانزدهم: دغدغه مند جهان اسلام
🔴 حسین از اون دسته آدم هایی نبود که فقط به فکر زن و بچه و شهر و دیار خودش باشه، جهانی فکر میکرد.
💢 فکرش درگیر یمن و سوریه و لبنان و فلسطین و جبهه مقاومت بود.
🔻یادمه سال ۸۷ بود که رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان و بعد هم به #غزه حمله کرد، با همکاری بچه ها کلی مطلب تولید کرد، میگفت: باید تحلیلهای درست رو به گوش مردم برسونیم، باید هیمنه رسانه ای غرب رو بشکنیم، باید مراقب باشیم توی جنگ رسانه ای نبازیم.
♦️اون روزها من مدرسه معصومیه بودم و بسیج معصومیه در اوج فعالیت بود، چندبار اتوبوس گرفتیم و بچه ها رو بردیم تهران، تجمع روبروی سفارت مصر و عربستان و وزارت خارجه و... در اعتراض به کشتار مردم مظلوم لبنان و فلسطین.
🔴 حسین هم پایه ثابت این برنامهها بود. حتی بچه ها رفتن داخل فرودگاه #مهرآباد مستقر شدن و گفتن بهمون هواپیما بدید میخواهیم بریم غزه بجنگیم.
💢یکی دو شب با حسین و بعضی رفقای دیگه فرودگاه موندیم، حسین خیلی دغدغه داشت تا این حرکتها دچار افراط و تفریط نشه، مدام این طرف و اون طرف میرفت و با این و اون نشست و برخاست میکرد.
🔻بعضی وقتها که میومد مباحثه معلوم بود که حالش زیاد خوش نیست، میگفتیم حکیم چی شده؟ اتفاقی افتاده؟
میگفت: بشینید امروز میخوام براتون روضه #کشمیر بخونم!
⏪ یجوری از کشمیر یا بعدها از #یمن میگفت انگار ده سال اونجا زندگی کرده.
🔻کلی رفیق یمنی و سوری و کشمیری و افغانستانی داشت.
🔻هر موقع اسم افغانستان یا پاکستان رو جلوش میبردیم، داغ دلش تازه میشد.
⏪فقط درباره افغانستان ده ها ساعت حرف برای گفتن داشت.
🔻استاد جامعه المصطفی بود و با تمام این ملیتها کلاس داشت.
♦️ درباره آفریقا که دیگه نگو، کافی بود یه سوال کوتاه درباره آفریقا ازش بپرسی، اینقدر با حرارت و با کلی اطلاعات دست اول صحبت میکرد که محال بود اشکت جاری نشه.
💢از ظلمی که انگلیسیها و فرانسویها و آمریکاییها در حق مردم مظلوم آفریقا کردن میگفت و صورتش برافروخته میشد.
↙️ حتی در مورد ظلم آمریکا به کشورهای آمریکای جنوبی میگفت و کلی کتاب معرفی میکرد.
🔴یادمه سال ۹۲ وقتی دولت روحانی رفت برای #مذاکره با آمریکا، اومد توی جلسه و گفت: امروز همه باید تلاش کنیم تا چهره جنایتکار آمریکا رو در دنیا فاش کنیم.
💢همون جلسه بود که به همه تکلیف کرد تا کتاب «رؤیای آمریکایی» نوشته "هاوارد زین" رو بخونن.
♦️بعد از صحبت آبان ماه سال ۹۲ حضرت آقا پیرامون شناخت هرچه بیشتر آمریکا، یه کرسی آمریکاشناسی راه انداخت.
⏪کلی کار پژوهشی و مباحثات علمی روی این ماجرا انجام دادیم.
محمد محمدی نیا هم اومد و با کمک حسین، مباحث رو جمع و جور کرد و کتاب «امپراتوری جنون» رو چاپ کرد.
💢یادمه اون روزها اوج مذاکره با آمریکا بود، صبح های جمعه میرفتیم فیضیه و بعد مباحثه آمریکاشناسی، پلاکارد مینوشتیم برای نمازجمعه.
🔻نمازجمعه داخل حرم برگزار میشد. بعداز نماز میومدیم درب خروجی حرم و پلاکاردها را بلند میکردیم و بلندبلند شعار میدادیم.
💢حسین که صحنه رو مدیریت میکرد، کتاب امپراتوری جنون رو تبلیغ میکرد و به بچه ها میگفت کتاب را بردارید برید دربهای خروجی بایستید و بفروشید.
♦️هزینه کتاب را با پول شخصی خودش و بچه ها جفت و جور کرده بود اما میگفت اگه کسی پول نداشت کتاب رو بهش بدید، فقط بگید حتما بخونه.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
🔻قسمت هفدهم: بغض انقلابی
⏪ خدا رحمت کند حضرت امام را که فرمودند: جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد.
🔻یکی از مصداقهای این جمله، حسین بود. حسین سر عقیده و مکتب با کسی تعارف نداشت، او اهل مبارزه بود و جغرافیا و لهجه و قیافه و قومیت هم اصلا براش مهم نبود.
🔴همه جا و باهمه ملیتها کار میکرد، هدفش فقط اسلام بود و انقلاب.
♦️از کشمیر گرفته تا جمهوری آذربایجان، از یمن گرفته تا شمال آفریقا، همه جا و همه کس براش سوژه تبلیغی بود.
🔻برای طلبه های خارجی واقعا وقت میگذاشت. اگه توی خیابون یه طلبه سیاه پوست آفریقایی رو میدید، میرفت به سمتش و یه جوری باهاش حال و احوال میکرد انگار ده ساله باهاش رفیقه.
⭕️هر جا میرفت یه کیف با خودش میبرد که پر از کتاب بود، همیشه این کیفش سنگین بود، حملش واقعا سخت بود، صبح تا شب هم از این کلاس به اون کلاس میبرد و کتاب معرفی میکرد.
〽️برای طلبه های خارجی از تاریخ استعمار میگفت و بهشون کتاب معرفی میکرد تا بخونن. تاریخ کشورشون رو بیشتر از خودشون میشناخت!
🕎 یه جوری از استعمار میگفت که میخواستی پاشی بری #انگلیس رو با خاک یکسان کنی.
💢اصلا براش مهم نبود ایرانی باشی یا هندی، روسی باشی یا آمریکایی، اروپایی باشی یا آسیایی، فقط مهم بود دغدغه اسلام داشته باشی.
🔰 زمانی که جریان بیداری اسلامی در کشورهای منطقه به راه افتاد، همه بچه ها رو توی نمارخونه موسسه امام جمع کرد و گفت: باید شروع کنیم محتوا تولید کنیم، باید ویژه نامه بزنی، باید شیعیان رو کمک کنیم.
💢بعد از فتنه ۸۸ بود و اوضاع خیلی پیچیده شده بود، بعضی از کارهای احمدی نژاد بچه حزباللهیها رو سر خورده کرده بود.
⭕️ حسین میگفت: ما باید به تکلیفمون عمل کنیم، باقیشو خدا درست میکنه!
〽️ توی همون روزها احساس کرد بچه ها به انگیزه و انرژی نیاز دارن.
❇️یه روز که همه جمع بودن گفت امروز یه مهمون ویژه داریم! تعجب کردیم، یعنی کی میتونست باشه؟
‼️یه دفعه یه طلبه سید معمم از در وارد شد، معلوم بود ایرانی نیست.
💠حسین معرفی کرد...یکی از مبارزین رژیم آل خلیفه در #بحرین، کسی که ماهها زیر شکنجه بودن و بارها تا مرز شهادت رفتن!
الان هم به ما پناه آوردن و توی ایران کسی رو ندارن. چند نفر از اعضای خانوادشون هم #شهید شدن!
◀️ سکوت خاصی بر جلسه حاکم شده بود، همه نگاهها سمت سید بود، سید شروع کرد صحبت کردن.
🔴 هر چه بیشتر میگفت و انواع شکنجه ها رو توضیح میداد، ضربان قلبمون بیشتر میشد و بیشتر برافروخته میشدیم. تقریبا نفس توی سینه هامون حبس شده بود.
🔹 سید که حرفاش تموم شد، همه شده بودیم سر تا پا گلوله آتش، پر انگیزه و پر حرارت.
🛑 یادمه به شدت دندون هام رو روی هم فشار میدادم و اصلا نمیتونستم پلک بزنم.
🔸تا مدتها حرفهای سید توی ذهنمون تکرار میشد، حسین هم میگفت دیگه خود دانید، با این حرفها حجت بر همه تمامه، حالا دیگه هر کی تنبلی کنه، خودش میدونه و خون شهدا.
🔷کلا هر وقت میخواست بهمون انگیزه بده، حرف از شهدا میزد. یه وقتهایی هم بچه ها رو میبرد گلزار شهدای قم یا مزار شهدای گمنام کوه خضر و از شهدا برامون میگفت.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام
♦️ سلسله خاطرات خواندنی طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد به قلم حجتالاسلام محسن مومنی
🌐در کانال اسلام سیاسی
https://eitaa.com/eslamesyasi
#فرج_نژاد
#خاطره
هدایت شده از گفتمان امام
یادش بخیر اردوهای تابستونی با حاج حسین در جمع دانشآموزان...
چه زود، دیر میشود!
#فرج_نژاد
هدایت شده از گفتمان امام
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج حسین جات خیلی خالیه...
#فرج_نژاد