eitaa logo
کانال علیرضا اسلامی فر
618 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
9.6هزار ویدیو
224 فایل
این کانال جهت اطلاع رسانی رویدادهای مهم و جهاد تبیین در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۱ ایجاد گردید رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر اسلامی فر 09132378571
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشجوی شهید، دکترپرویز کریمیان مبارکه در روز چهاردهم مردادماه 1330 در دامان پاک پدر و مادری مردم‌دار، در شهر اهواز متولد شد. او که میان نُه فرزند خانواده فرزند ارشد محسوب می‌شد، به‌دنبال انتقال شغلی پدر مرحومش، به‌همراه خانواده به مبارکه رهسپار و در آنجا مشغول به تحصیل شد. ایشان در مهر1359 در حالی که مشغول به تحصیل در ترم پایانی پزشکی بود، با شروع جنگ تحمیلی، به‌ منظور امداد رسانی به مجروحان جنگی ، به‌همراه دیگر دانشجویان پزشکی، در کنار کادر درمانی در شهر اهواز باقی ماند. وی پروانه‌وار به گرد مجروحان می‌گشت و ضمن دلداری به آن‌ها، آنان را معاینه و مداوا می‌کرد تا اینکه در روز 22آذر1359 در حالی که کمتر از 3 ماه از آغاز جنگ سپری شده بود، بر اثر اصابت ترکش توپ مزدوران بعثی عراق، در بیمارستان گلستان اهواز به درجۀ رفیع شهادت نائل شد. پیکر ایشان از شهر اهواز به مبارکه انتقال یافت و به‌عنوان اولین شهید دفاع مقدس، در گلستان شهدای مبارکه آرام گرفت 💥به استقبال اولین اجلاسیه بزرگداشت ۱۴ شهید دانشجوی شهرستان مبارکه می رویمـــــــــــــــ ✅زمان: پنجشنبه 4 اسفند ماه از ساعت 9 صبح ✅مکان: سالن اجتماعات علامه مبارکه ای(ره) دانشگاه آزاد اسلامی واحد مبارکه 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 کانال اداره فرهنگی اجتماعی دانشگاه ازاد اسلامی واحد مبارکه http://eitaa.com/Farhangimobarakeh
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد باد آن روزگاران یاد باد سخنان اخلاقی ححت الاسلام والمسلمین حاج آقا الصاق در جشن عید مبعث 1387 / دانشگاه آزاد اسلامی واحد مبارکه
48.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد باد آن روزگاران یاد باد مداحی آقای سید محمد هاشمی در حمع کارمندان دانشگاه آزاد اسلامی واحد مجلسی- عید مبعث 1387
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا روز مبعث روز زیارت مخصوص امیرالمومنین علیه السّلام هست؟ ⁉️ 🌴🌴🌴🌴🌴 گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6 موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران) http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh کانال علیرضا اسلامی فر @eslamifar1343
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چتون بود انقلاب کردید؟ چرا رفتین راهیپمایی ۲۲ بهمن؟ جمهوری اسلامی مگه تو این ۴۴ سال چیکار کرده واسه این کشور؟ دیگه بدون دلیل از ج.ا حرف نزن! این ۲۰ دقیقه رو ببین تا به جواب سوال هات در مورد کشورت برسی! دیدنش برا هرکسی که میگه ما اصلا پیشرفت نکردیم‌ واجب!!! مشاهده و دانلود فایل باکیفیت جهت اکران در مدارس و مساجد🔻 https://cdn1.seyedoona.com/bn/ekraan.mp4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلس ترحیم سرکار حاجیه خانم مژگان ستاری دوشنبه بعد ازظهر در مسجد جامع مبارکه ساعت ۲تا۵ پنچ شنبه بعدازظهر در سالن مسجد امام حسن علیه السلام روستای آبرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ (قسمت ۱۵)👇👇 🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. 💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم:نخیر دستم را ول کن! 💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد. 🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم . چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. 🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم. ♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین در نامه عمل شما ثبت شده است. 🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: 🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العاده‌ای داشت که بچه‌ها را جذب می‌کرد. ♦️خالصانه فعالیت می‌کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت. ▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد 🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. 🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود! ☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود... 🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم. 🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! ⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. 💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و... 🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم‌ ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. 🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. 💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم. 💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمی‌شد. ✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. ❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! 🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. 🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. 🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: ❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد! ♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. 🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه. 🔆البته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند.. اما باز بد نبود. ✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا