eitaa logo
کانال امیرحسین حاجی نصیری
3.6هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
27 فایل
🔰لینک کانال ایتا خاطرات و روایت (هوای این روزهای من) https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K 🔰لینک کانال تلگرام،بله،روبیکا https://t.me/amirhoseinhajinasiri https://ble.ir/esamaeil_halab313 https://rubika.ir/esmaeilhalab64 ارتباط با ادمین @SHHOSEINI110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️واقعا جا داره آقامیری رو به عنوان تعطیل‌ترین آخوند قرن انتخاب کرد که جز حرف پوپولیستی هیچی بارش نیست ، معلوم نیست ‌کی اینو معمم کرده بوده :)) اینجا میگه به شما چه عاشورا چی شده ،برن دادگاه برگزار کنن، من و شما چیکاره ایم خشمگین میشیم از جنایت‌ها عاشورا و .... وقتی به مهسا امینی میرسه یهو ایشون همه کاره مهسا میشه و میخواد دق کنه بمیره !! طبق حرف خودت تو چیکاره‌ای میایددرباره مهسا زر زر میکنی ؟ مگه خودش ولی‌دم نداره مردک ؟ کاش اندازه مهسا امینی، برای دخترِ امامت غیرت داشتی! خیر سرت سید هم هستی و اینقدر تعطیلی
مداحی_آنلاین_مرگ_آیت_الله_مجتهدی.mp3
1.32M
♨️هنگام مرگ چه چیزهایی از جلوی چشم ما رد می شود! 👌 بسیار شنیدنی 🎙 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌😳 https://virasty.com/r/yBj 👇👇 🔵 بزرگوارانی که ندارید! حتما نصب کنید و از این نرم افزار حمایت کنید...! 👌👌👌 جایگزین باکیفیت و ایمن بجای 👈(حمایت از نرم افزارهای ایرانی) 🌐 https://virasty.com/r/yBj 🌐 https://virasty.com/r/yBj 😮👆😍👆
28.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥انتقادات تندوروشنگرانه حاج‌ احمد_پناهیان در خصوص انحرافات محمد_حسین_پویانفر و برنامه‌ی سخیف مهلا و اراجیف مطرح شده توسط جماعت صورتی مذهبی؛ 🔹حاج احمد پناهیان خطاب به پویانفر: مداح، خجالت نمی کشی از اربابی که یک عمر بهت آبرو داده؟! دیدن این چند دقیقه برای همه به ویژه جماعت مذهبی صورتی واجب هست. جناب‌آقای که‌ را‌به دعوت‌کردید این چنددقیقه را حتما ببینید.
شهید هادی اوجی کنار دیوار نوشته به خط شهید کریم اوجی از وصیت شهید مهدی اوجی!!! عکاس شهید عبدالرضا ذاکر عباسعلی!!!
در اردیبهشت سال 65، عراق بعد از عملیات موفقیت آمیز والفجر هشت و عدم توفیق در باز پس گیری فاو، طی عملیات های پراکنده ای به عنوان دفاع متحرک، تصمیم به پراکنده کردن نیروهای ما در مرز ها و ضربه زدن به نیروی دفاعی ما کرد. به همین منظور در بعضی از خط ها و مناطق که ما از نظر پدافندی ضعیف بودیم با حمله گسترده از مرز های ما عبور کرد، به خصوص مناطق جنوب غرب، دهلران، موسیان و... . منجمله پاسگاه مرزی بجلیه که دست برادران ارتش بود را به تصرف خود در آورد و تا رودخانه پل چم هندی جلو آمد و خاکریز اول ما را گرفت. آزاد سازی این منطقه به لشکر 19 فجر داده شد. از واحد اطلاعات عملیات لشکر هم چند تیم شناسایی فراخوان داده شد تا به سرعت منطقه را برای عملیات شناسایی کنند. آن زمان عده ای از بچه های اطلاعات من جمله هادی در سد میناب در حال آموزش غواصی بودند که فراخوان داده شدند. بر خلاف عملیات های مرسوم که چندین ماه کار شناسایی انجام می شد ما فرصتی برای چنین شناسایی گسترده ای نداشتیم. از طرف دیگر چون دشمن تازه وارد منطقه شده بود، هوشیار بود و این کار شناسایی را خیلی سخت تر می کرد. دو سه روز بیشتر فرصت نداشتیم. من مسئول یکی از دو محور شناسایی آن منطقه بودم. یکی از گروه های من گروه علیرضا نویگویی بود که اعضا گروهش، هادی اوجی، علی کشاورز و جعفر جعفری بودند. اما به دلایلی که گفتم گروه نمی توانست شناسایی را کامل کند و هرشب به گشت های شناسایی و کمین دشمن می خوردند. فرصت نبود و رسیدیم به شبی که قرار بود ساعت 11 عملیات شود. به رضا گفتم: امشب کار را تموم کن، وقت نداریم. رضا و تیمش رفتند. قبل از 11 بود که برگشتند. رضا گفت: رفتم تا خود دشمن و راه را پیدا کردیم. قرار شد هر کدام از بچه های همان گروه با یکی از گروهان ها جلو بروند. آنجا احتمال شهادت زیاد بود، چون دشمن تازه نفس بود و تازه حمله کرده و آماده بود. با یکی یکی آنها خداحافظی کردم با این فکر که احتمال شهادت هر کدام هست. تا رسیدم به هادی. گفتم: هادی، تو بمان. نمی خواهم تو بری، یکی دیگر را جای تو می فرستم! جا خورد. با تعجب گفت: برای چی؟ گفتم: هادی تو خانواده شهیدی. دو تا برادرات شهید شدند. شما دینتان ادا کردید. اشک توی چشمش پیچید. بغض روی صدایش نشست و با التماس گفت: آنها برای خودشان رفتند. وظیفه خودشان را انجام دادند. چه ربطی به من دارند. بغض نمی گذاشت سریع حرف بزند. ادامه داد: آنها رفتند و شهید شدند، چرا من را نمی گذارید بروم! دیدم خیلی ناراحت است و بغض گرفته. گفتم: حرفت منطقی است. بیا برو... گردان ها به سمت دشمن حرکت کردند. آن شب شب خیلی سختی بود و درگیری شدیدی بین نیروهای ما و دشمن در گرفت. از این گروه ما، هیچ کدام برنگشتند. فکر می کردیم هر چهار نفر شهید شدند. اما بعد از جنگ جعفری که مجروح و اسیر شده بود برگشت.
هدایت شده از حاج مهدی سلحشور
📝 خواهر بنده روانشناسه تعریف می کرد با دختری روبرو شدم که کشف حجاب کرده بود.بهش گفتم دورت بگردم شالت افتاده که.گفت نیفتاده ، خودم انداختمش! نگاهش به پرونده مراجعین توی دستم بود. بهش گفتم من یه روان شناسم.اینها هم پرونده خانم هاییه که ۴۰ ۵۰ سالشونه و از خیانت همسرانشون رنج می برند! دخترم من نیاز به توجه و تحسین خانم ها رو درک می کنم اما این به رخ کشیدن زیبایی می دونی با زندگی بعضیا چه کارا که نمی کنه؟ گفتم عزیزکم می پسندی که پدرت به مامانت خیانت کنه یا نامزدت به شما !؟ تو هم خیلی زود این جوونی رو رد می کنی و همسن مامانت میشی و زیبایی هات کمتر از امروزت. اون زمان با هر بار بیرون رفتن همسرت دلت نمی لرزه که نکنه چشم و دلش اسیر زیبایی های دخترای دلربای خیابونا بشه؟ گفت شما با مهربونی حرف زدین به این موضوع فکر نکرده بودم. آروم سرشو پایین انداخت و شالشو روی سرش کشید و رفت... 🔗 لینک توییت | 🔗 لینک ویراستی سایت | تلگرام | ایتا | روبیکا | آپارات | توییتر | ویراستی