#آموزش_سگ_های_وحشی_برای_حکومت
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیـت کننـد تا هــر کسی کـه از او اشتبــاهی ســر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند
روزی یکی از وزرا رأیــی داد که موجــب پسنــد #پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ ها بیندازند . وزیر گفت من ده سال خدمـت شما را کرده ام و ده روز تا اجرای حکــم از شمــا مهلت مــی خواهــم . پادشــاه ده روز به او مهلــت داد
وزیــر رفــت پیــش #نگهبان سگ ها و گفت می خواهم به مــدت ده روز خدمــت این سـگ ها را بکنم . نگهبان پرسید از این کار چه فایده ای می بری؟ وزیر گفت به زودی خواهی فهمید
وزیر شروع به فراهــم کردن اسباب راحتی برای #ســگ ها کــرد و دادن غــذا ، شستشــوی آنها و هــر کــاری کــه لازم بــود را انجــام داد . ده روز گذشت و وقــت اجرای حکم فرا رسیــد دستــور دادند که وزیر را جلوی سگ ها بیندازند
مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره گر ماجرا بود ولی با صحنه ی عجیبی روبرو شد همه ی سگ ها به پای #وزیر افتادند و تکان نمی خوردند..!
پادشاه پرسید با این سگ ها چه کردهای ؟ وزیـر گفــت ده روز خدمــت بــه ایــن ســگ ها کــردم #فراموش نکردند ولی ده ســال خدمــت شما را کردم همه را فرامـوش کردیـد . پادشاه سـرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد
استکبار ستیزان