eitaa logo
🔥منابع آزمون استخدامی آ.پ🔥
625 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
🌺اطلاعات #آزمون های استخدامی آموزش و پرورش دروس #تخصصی و #عمومی استخدامی آموزش و پرورش #جزوات و #منابع معتبر استخدامی آموزش و پرورش لینک #ثبت نام استخدامی آموزش و پرورش 🔥تبلیغات و تبادلات: https://eitaa.com/tablighateshoma 💓ادمین کانال : @mahddy313
مشاهده در ایتا
دانلود
افزایش تمرکز در مطالعه که سرعت و دقت شما را نیز بیشتر می‌کند.pptx
985.7K
پاورپوینت افزایش تمرکز در مطالعه که سرعت و دقت شما را نیز بیشتر می‌کند. به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی 🌺 @estekhdam1401 پاورپوینت تمرکز در مطالعه و تقویت حافظه ╭─┅─🌿🌺🌿─┅─╮ استفاده ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات» http://eitaa.com/estekhdam1401 ╰─┅─🌿🌺🌿─┅─╯
طرف میگفت فلسطین (اورشلیم) اول اولش برای بنی‌اسرائیل بوده که بعدها توسط مسلمانان غصب شده و الان اسرائیلی‌ها اومدن سرزمین مادری خودشونو میخوان پس بگیرن‼️😏 🌺 @chandmetrikhoda ✍️ مهدی نادری:در جواب اینجور افراد نادان میخوام مختصری توضیح تاریخی بدم که معلوم بشه اون سرزمین اساسا برای کیه:👌 🇵🇸 2500 سال قبل از میلاد مسیح چند قبیله عرب از جزیره‌العرب کوچ کردند به سواحل جنوبی مدیترانه؛ 🔻بعضیاشون تو فلسطین ساکن شدند و مشغول کشاورزی. به اینا گفتند «کنعانیان». 🔻بعضیاشون هم در لبنان ساکن شدند و از راه دریانوردی گذران زندگی میکردند و به اینا گفتند «فینیقیان». 🔻یه طایفه مهم از کنعانیان هم به نام «یبوسیون» در بیت‌المقدس ساکن شدند و بخاطر همین به بیت‌المقدس از قدیم میگفتند «یبوس». 🔻 صدها سال بعد، حضرت ابراهیم از عراق به سرزمین کنعان مهاجرت کرد و با تولد اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب، بنی‌اسرائیل شکل گرفت. ✅بنابراین قبل از شکل‌گیری بنی‌اسرائیل و یهود، کنعانیان و یبوسیان در اون منطقه زندگی میکردن و حضرت ابراهیم وفرزندانش از جای دیگه به اون سرزمین هجرت کرده بودند. 🔻سال‌ها بعد که حضرت عیسی مبعوث شد، همین بنی‌اسرائیل دو دسته شدند:یهودی و مسیحی؛یعنی همه‌ی بنی‌اسرائیل یهودی باقی نموندن. بعد از تجزیه امپراطوری روم، فلسطین یکی از ایالات مسیحی‌نشین روم شرقی، بیزانس شد. ✅ بعد از ظهور اسلام، در دوران خلیفه دوم، سپاه مسلمین وارد بیت‌المقدس شد. مسلمونا با مردم فلسطین پیمان صلح امضا کردن و در پذیرش دین هم آزاد گذاشته شدن، اما چون حقانیت اسلام رو دیدند خودشون اومدند و مسلمون شدند و اکثریت بیت‌المقدس شدند مسلمانان، ❌ یعنی مردم خود اونجا مسلمون شدند نه اینکه مسلمونا از سرزمین‌های دیگه بیان اونجا. به مدت 500 سال تا 1099م اکثر مردم فلسطین مسلمانان، بعد مسیحیان و در آخر یهودیان بودند 🔻تا اینکه جنگ‌های صلیبی رخ داد و اروپائیان فلسطین رو تصرف کردند. نتیجه چی شد؟ ❌خیلی از مسلمونا رو کشتند؛بنا به نقل مورخان اروپایی و مسیحی دز بیت‌المقدس «حمام خون»راه انداختن و حدود60 هزار نفر رو از دم تیغ گذروندن... ❌ فلسطین 88سال در اختیار صلیبی‌ها بود تا اینکه صلاح‌الدین ایوبی اونا رو شکست داد و یه بار دیگه فلسطین و بیت‌المقدس افتاد دست مسلمونا.👌 ✍️به اعتراف مورخان غربی صلاح‌الدین بعد از پیروزی با مسیحیان و یهودیان به خوبی رفتار کرد و در انتخاب دین آزاد بودن و از هرگونه قتل و غارتی در مورد اونا جلوگیری کرد. بنابراین مردم فلسطین(از هر نژادی) خیلیاشون با آزادی و اختیار مسلمون شدند، عده‌ای هم مسیحی و عده کمتری هم یهودی شدند. 🔻این تناسب جمعیت تا اواخر قرن 19ادامه داشت. 📌در 1880 از جمعیت 500هزار نفری فلسطین فقط 24هزار نفر یهودی بودند(کمتر از5%). در سال 1896 یه روزنامه نگار یهودی اتریشی به نام «تئودور هرتسل» کتابی نوشت و جنبش صهیونیستی راه انداخت که یهودیان دنبال تشکیل دولت یهود تو یه سرزمین برآمدند📛 ❌جاهایی مثل هند و آرژانتین و قبرس و فلسطین و ... انتخاب شد که در نهایت با نقشه استعمار برای ضربه زدن به قلب جهان اسلام،"فلسطین"انتخاب نهایی شد. 🔻حالا باید یهودیان رو کوچ میدادن به این سرزمین. سال1914یهودیان شدند حدود11%، با اشغال فلسطین توسط انگلیس در1918و سیاست‌های یهودی گرایی سیل مهاجرت افزایش پیدا کرد تا جایی که سال 1938 جمعیت یهودیان این سرزمین شد 30%.❌ 🔻همینجوری ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1947 حدود 33% یهودی و 58% مسلمون داشت. ❌ سال 1948 یهودیان به مسلمونا یورش بردند و اموال و املاک و زمین‌هاشونو تصاحب کردند و صدها هزار نفر رو آواره کردند 🔷و همین سال که انگلیس زمینه رو برای دولت یهودی در اینجا آماده کرده بود از این سرزمین خارج شد و یهودیان مهاجر غاصبانه بر فلسطین مسلط شدند و خیلی از فلسطینیا رو آواره کردند. 📛 از این تاریخ به بعد جنگ و درگیری و ظلم بر مسلمانان فلسطینی شروع شد....📛 ✅حالا شما بگید فلسطینی‌ها غاصب هستن یا اونایی که از اروپا و آمریکا و روسیه و آفریقا و جاهای دیگه به اونجا رفتند و اموال و سرزمین‌های مردم رو غصب کردن؟ 🔥آدم میسوزه که باید این مسائل رو برای بعضی از ایرانیا تشریح کنه... •••✾•🌿🌺🌺🌿•✾••• 🌹بــا مـا بــروز بــاشـیـد👇 ╭─┅─🌿🌺🌿─┅─╮ https://rubika.ir/chandmetrikhodaa ╰─┅─🌿🌺🌿─┅─╯
هروقت پدرم می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشن و من بیرون اتاق هستم، می‌گفت: 🌺 @estekhdamAP چرا اسراف؟ چرا هدردادن انرژی؟ آب‌چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرام است! اتاقم که به هم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دین است. حتی درزمان بیماری‌اش نیز تذکر می‌داد؛ تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه بدهم، با خود گفتم اگر قبول شدم، این خانه کسل‌کننده و پُز از توبیخ را ترک خواهم کرد. صبح زود حمام کردم، بهترین لباسم را پوشیدم و خواستم برای مصاحبه خانه را ترک کنم که پدرم به هم پول داد و با لبخند گفت: فرزندم! ♦️۱-مُرَتب و منظم باش ♦️۲- همیشه خیرخواه دیگران باش ♦️۳-مثبت‌اندیش باش ♦️۴-خودت رو باور داشته باش تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگی‌ام هم نصیحت دست بردار نیست واین لحظات شیرین را زهرمار می‌کند! با سرعت به شرکت رؤیایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به‌محض ورود، دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف پدرم افتادم؛ آشغال‌ها را در سطل زباله ریختم. به راهرو رسیدم، دیدم دستگیره در کمی از جایش درآمده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجایش محکم کردم تا نیافته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آب سرریز شده و به سمت راهرو سر را زیر شده؛ یاد تذکر پدر افتادم که می‌گفت اسراف حرام است؛ لذا شیر آب را هم بستم. پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علی‌رغم روشنی هوا چراغ‌ها روشن است، نصیحت پدر هنوز در گوشم زمزمه می‌شد، لذا آن‌ها را خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشان برسد. چهره و لباسشان را که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً زمانی که از مدارک دانشگاهی‌شان گفتند قالب تهی کردم. عجیب بود؛ هرکسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه بیرون می‌آمد. با خودم گفتم: اینها با این دَک و پوزشان ردشدن، مگر ممکن است من قبول شوم؟ عمراً! بهتر است خودم محترمانه انصراف بدهم تا عذرم را نخواستن. باز یاد پند پدر افتادم که مثبت‌اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم. آن روز حرف‌های پدر به هم انرژی می‌داد. توی این فکر بودم که اسمم را صدازدن. وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم ۳ نفر نشستن به من نگاه می‌کنند. یکی‌شان گفت: کِی می‌خواهی کارت را شروع کنی؟ لحظه ای فکر کردم، مسخره‌ام می‌کند! یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت را باور کن و اعتمادبه‌نفس داشته باش. پس با اطمینان کامل جواب دادم: ان‌شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام. یکی از اون گفت: شما پذیرفته شدی! با تعجب گفتم: هنوز که سؤالی نپرسیدید؟! گفت: با پرسش مهارت داوطلب را نمی‌شود فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقص‌ها را اصلاح کنی. در آن لحظه همه چیز از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و...؛ هیچ‌چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سخت‌گیر، اما درونش پرمحبت بود و آینده‌نگری. عزیز! در ماورای نصایح و توبیخ‌های پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهی فهمید؛ اما شاید دیگر او کنارت نباشد... 🔥 معلم اختصاصی 👌 https://instagram.com/mahdi_naderi313?igshid=MXZ1MDVyazFmdmN5eQ==