eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه... اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده... یه پلیسِ!! اما بعد از ازدواج....🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🤭👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕️🍂 ♡هــر چیزے شڪل انتـظــار بہ خــود مےگیــرد پشـٺ این پنجــرهـ هــا....♡ ❣ ✒️ @non_valghalam 🍃 ☕️🍂
🔹ورود اطلاعات تمامی افراد در این سامانه الزامی است. حتی افرادی که علائمی ندارند باید مشخصات خود و خانواده خود را در این سامانه ثبت کنند. 🔹افراد پس از ورود به سامانه به نشانی salamat.gov.ir و تکمیل پرسشنامه مربوطه برای خود و تمامی اعضای خانواده شان و ورود شماره تلفن همراه، پیامکی در مورد وضع سلامتی خود دریافت خواهند کرد. 🔹در این سامانه پس از ورود و پاسخ به پرسش های موجود، چنانچه فردی مشکوک به ابتلا به ویروس کرونا شناسایی شود، از طریق ارسال پیامک راهنمایی لازم به او ارائه خواهد شد . 🔰خبرهای خوب
[⛰] ♥️سپہ را کہ چون او نگهدار بود... 🍂همہ چارهـ ے دشمنـان خوار بود... 🎨🖌اثرِ محمود آزادنیا ❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه... اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده... یه پلیسِ!! اما بعد از ازدواج....🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🤭👆
[🦋] دم... بازدم... نفـس‌هــاے گـرفتہ ي شـ‌هــر دمِ مسیحــایے مےخواهـــد... ♥️ ❅ঊঈ✿💟✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•♡•♡• ✨توے قرآن خواندهـ‌ام یعقـوب یادم دادهـ اسـٺ... ✨دلبـرٺ وقتے ڪنارٺ نیسـټ ڪورے بـ‌هــتــر اسـٺ... 🍃 ╔═  🌻🍁 ════╗ @Non_valghalam ╚════ 🍁🌻  ═╝
|♡•♡♡•♡♡•♡| |♡•♡♡•♡♡•♡|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🍃|مـــرغِ دݪـــِ♡ مـــا ڔا ڪہ بہ ڪس رام نگــردد؛ آڔام ټــویے دام ټــویے دانہ ټــویے ݓــــو....♥️ 💠 ✒️ @non_valghalam 🍃
🍂|قسمت اول عاشقانہ اجتماعے آنلاین 🥀👇👇 https://eitaa.com/non_valghalam/7043 🍃|عاشقانہ جنگ و جهاد 💕👇 https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u مرجع رسمی انتشار نوشته های نویسنده 👇💌 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🚫کپےآثار بہ هرنحو حرام و موجب پیگرد قانونےاسٺ🚫
|〰〰| ☕️🍭 ❅ঊঈ✿💌✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🔥نگاه پر نفرتم رو دوختم بهش ،باورم نمی شد اینایی که می دیدم واقعیه ، جلو رفتم جلوش وایستادم بی شرمانه نگام کرد ، دستم رو بالا بردم و سیلی ای نصیب جانش کردم .با غیض گفتم: خیلی آشغالی ،تمام این عمر ،تمام بدبختیام به خاطر توئه بی غیرته .هیچ وقت نمی بخشمت هیچ وقت از کنارم رد شد بی توجه به حرفام ،دکمه آسانسور رو زد .در کابین روبه روش باز شد .وارد آسانسور شد و دقیقه آخر دیدم که زمزمه کرد : ببخشید ببخشم ؟ چطوری ببخشم ،شاید اشتباه شنیدم یه سنگ دل و معذرت خواهی ؟! یاد محمد حسین افتادم ،پس محمد حسین کو ؟ شاید کمرش زیر این بار شکسته 😭 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 👆😍
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه... اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده... یه پلیسِ!! اما بعد از ازدواج....🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🤭👆
🔥 صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم که مقابم ظاهر شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند...مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، به سرعت چرخیدم و تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم! امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد...فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که آوای مردانه و محکم حیدر نجاتم داد :چیکار داری اینجا؟بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟ _اومده بودم حاجی رو ببینم! حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد... با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت دزدِ ناموس!!!» _ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و گفتم: دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت... و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :برو تو خونه!... https://eitaa.com/joinchat/1372651556C371b3a4fe0 ❤️ 🤭
📛 رمان آنلاین جدید پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های جهنمی‌اش را حس کردم... دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط عروس خودمی!... https://eitaa.com/joinchat/1372651556C371b3a4fe0 رمان جدید با ماجرای حضور در محاصره داعش و نجات مردم آمرلی❤️👆
•┈┈••✾•💠•✾••┈┈• بیــا تا جوانہ زنیـم🌱 از میــانِ تمــامِ آلودگےهاے خاک از میــانِ تمــامِ تاریکےها بہ روشنـایےِ آفتابِ رویـټ...♡ ❤️ •┈┈••✾•💠•✾••┈┈• ❅ঊঈ✿💟✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا