🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه...
اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده...
یه پلیسِ!!
اما بعد از ازدواج....🤐👇
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#ازشدتجذابیتهمهپارتاشرویهساعتهمیخونی🤭👆
☕️🍂
♡هــر چیزے شڪل انتـظــار بہ خــود مےگیــرد
پشـٺ این پنجــرهـ هــا....♡
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج❣
✒️ @non_valghalam 🍃
☕️🍂
🔹ورود اطلاعات تمامی افراد در این سامانه الزامی است. حتی افرادی که علائمی ندارند باید مشخصات خود و خانواده خود را در این سامانه ثبت کنند.
🔹افراد پس از ورود به سامانه به نشانی salamat.gov.ir و تکمیل پرسشنامه مربوطه برای خود و تمامی اعضای خانواده شان و ورود شماره تلفن همراه، پیامکی در مورد وضع سلامتی خود دریافت خواهند کرد.
🔹در این سامانه پس از ورود و پاسخ به پرسش های موجود، چنانچه فردی مشکوک به ابتلا به ویروس کرونا شناسایی شود، از طریق ارسال پیامک راهنمایی لازم به او ارائه خواهد شد .
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#کرونا
🔰خبرهای خوب
[⛰]
♥️سپہ را کہ چون او نگهدار بود...
🍂همہ چارهـ ے دشمنـان خوار بود...
🎨🖌اثرِ محمود آزادنیا
❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه...
اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده...
یه پلیسِ!!
اما بعد از ازدواج....🤐👇
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#ازشدتجذابیتهمهپارتاشرویهساعتهمیخونی🤭👆
[🦋]
دم...
بازدم...
نفـسهــاے گـرفتہ ي شـهــر
دمِ مسیحــایے مےخواهـــد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♥️
❅ঊঈ✿💟✿ঈঊ❅
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•♡•♡•
✨توے قرآن خواندهـام
یعقـوب یادم دادهـ اسـٺ...
✨دلبـرٺ وقتے ڪنارٺ نیسـټ
ڪورے بـهــتــر اسـٺ...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍃
╔═ 🌻🍁 ════╗
@Non_valghalam
╚════ 🍁🌻 ═╝
|🍃|مـــرغِ دݪـــِ♡ مـــا ڔا
ڪہ بہ ڪس رام نگــردد؛
آڔام ټــویے
دام ټــویے
دانہ ټــویے
ݓــــو....♥️
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💠
✒️ @non_valghalam 🍃
🍂|قسمت اول عاشقانہ اجتماعے آنلاین
#حنَانہ🥀👇👇
https://eitaa.com/non_valghalam/7043
🍃|عاشقانہ جنگ و جهاد #پرپرواز💕👇
https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u
#تنها مرجع رسمی انتشار نوشته های نویسنده #شین_الف 👇💌
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫کپےآثار بہ هرنحو حرام و موجب پیگرد قانونےاسٺ🚫
🔥نگاه پر نفرتم رو دوختم بهش ،باورم نمی شد اینایی که می دیدم واقعیه ، جلو رفتم جلوش وایستادم بی شرمانه نگام کرد ، دستم رو بالا بردم و سیلی ای نصیب جانش کردم .با غیض گفتم: خیلی آشغالی ،تمام این عمر ،تمام بدبختیام به خاطر توئه بی غیرته .هیچ وقت نمی بخشمت هیچ وقت
از کنارم رد شد بی توجه به حرفام ،دکمه آسانسور رو زد .در کابین روبه روش باز شد .وارد آسانسور شد و دقیقه آخر دیدم که زمزمه کرد : ببخشید
ببخشم ؟ چطوری ببخشم ،شاید اشتباه شنیدم یه سنگ دل و معذرت خواهی ؟! یاد محمد حسین افتادم ،پس محمد حسین کو ؟ شاید کمرش زیر این بار شکسته 😭
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#رمانآنلاینکانالدوممونجدیده👆😍
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه...
اما تصمیم میگیره نقشه یه ازدواج سوری رو بکشه تا از شر کامیار راحت بشه و برای اجرای نقشه میره سراغ کسی که جونش رو نجات داده...
یه پلیسِ!!
اما بعد از ازدواج....🤐👇
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#ازشدتجذابیتهمهپارتاشرویهساعتهمیخونی🤭👆
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🍂پنــاه دختریه که باید به اجبار پدرش با کامیار که دوستش نداره ازدواج کنه... اما تصمیم میگیره نقشه یه
رمان آنلاین نویسنده ی جدید خودمونه😍👆
پارتای #حنانه هم تو راهن نخوابید😊
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#پارت_آنلاین🔥
صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم که مقابم ظاهر شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند...مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد.
در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، به سرعت چرخیدم و تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی طناب ریختم که صدای چندشآورش را شنیدم :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم!
آخه دیشب خوابت رو می دیدم! امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد. دیگر میخواستم جیغ بزنم که آوای مردانه و محکم حیدر نجاتم داد :چیکار داری اینجا؟بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟
_اومده بودم حاجی رو ببینم!
حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد...
با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت دزدِ ناموس!!!»
_ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و گفتم: دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت... و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :برو تو خونه!...
https://eitaa.com/joinchat/1372651556C371b3a4fe0
#عاشقانه_در_دل_داعش❤️ #نخونےازدستترفته🤭 #عاشقانه_اعتقادی_آنلاین
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
📛 رمان آنلاین جدید #تنها_میان_داعش
پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای جهنمیاش را حس کردم...
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط عروس خودمی!...
https://eitaa.com/joinchat/1372651556C371b3a4fe0
رمان #عاشقانه جدید با ماجرای حضور #سردار_سلیمانی در محاصره داعش و نجات مردم آمرلی❤️👆
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
📛 رمان آنلاین جدید #تنها_میان_داعش پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست ب
این تنها رمانیه که میخوام خواهش کنم بخونیدش🙏👆
•┈┈••✾•💠•✾••┈┈•
بیــا تا جوانہ زنیـم🌱
از میــانِ تمــامِ آلودگےهاے خاک
از میــانِ تمــامِ تاریکےها
بہ روشنـایےِ آفتابِ رویـټ...♡
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
•┈┈••✾•💠•✾••┈┈•
❅ঊঈ✿💟✿ঈঊ❅
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7