💜🍃خواستم بگم زودتر بریم بیرون جلو بقیه زشت نباشه...تا دهن باز کردم دستش رو آورد جلو:_هیچی نگو...بزار یکم نگات کنم...میدونی چند #سال انتظار این لحظه رو کشیدم؟انتظار لحظه ای که محرمم بشی و بتونم دل سیر نگات کنم؟
مثل همیشه خجالت زده سرمو انداختم پایین و چشمام رو بستم...طاقت نگاهشو نداشتم...انگار آتیشی بود که تمام خرمنم رو میسوزوند...
دستم رو گرفت و به لبهاش نزدیک کرد...بوسید و روی چشمش گذاشت:_یادت میاد اولین باری که دیدمت؟چقدر به چشمم دوست داشتنی اومدی...نمیدونم چی داشتی که منو با تمام زندگیم درانداخت و عوضم کرد...اونقد که...
https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57