💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part22 عصبی حمله ور شد سمتم: انقدر چدت و پرت نگو از خ
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part23
حرصش دراومده بود...
چندین بار مشتش رو بلند کرد تا توی صورتم بکوبه اما هرکاری میکرد بعدا به ضررش تموم میشد پس غلاف کرد و درمانده گوشه دیوار روبرویی نشست
سرش رو روی دست هاش گذاشته بود و عمیق نفس میکشید
با پوزخند خیره ش شده بودم
دلم خنک شد
با خودم گفتم حق کسی که به من بی توجهی کنه همینه
میتونستی مثل بچه آدم راه بیای و از اینهمه زیبایی استفاده کنی...
خودت نخواستی...
ولی از طرفی عصبی بودم از دست تحقیر هاش
طوری باهام حرف میزد که انگار با نجاست طرفه
احساس حقارت میکردم
حالم خوب نبود
من هم سر خوردم و کنار دیوار نشستم و تظاهر کردم اشک میریزم...
صدای اذان از پشت پنجره بم و محو به گوش رسید و باشنیدنش بلافاصله بلند شد...
بدون اینکه نگاهی به طرفم بندازه از اتاق بیرون رفت تا وضو بگیره
امشب صدای زنگ از اتاق ماه طلعت بلند نشده بود
تصمیم گرفتم سری بهش بزنم...
با وجود اونهمه سر و صدای ما بدون هیچ تحرکی خوابیده بود
انگار انرژیش تحلیل رفته بود و خوابش زیادی عمیق شده بود
از اتاق که خارج شدم دیدمش که داشت توی پذیرایی نماز میخوند
خوب که نگاه کردم اشک از چشمش جاری بود
نمیدونم همیشه توی نماز گریه میکرد یا اینبار از زور بلایی که سرش آورده بودم اشکش در اومده بود و داشت گله م رو به خداش میکرد؟!
نمیدونم چرا ولی پشتم لرزید
از اینکه یه بی دفاع نفرینم کنه ترسیدم؟!
یا دلم به حال درماندگیش سوخت؟!
هر حسی که بود خیلی زود خفه ش کردم و برگشتم به اتاق...
نمازش یکم طولانی شد
سرک که کشیدم دیدم توی سجده ست...
بی حوصله گوشه اتاق افتادم و باز بساط آبغوره رو آماده کردم
وقتی وارد اتاق شد انگار یه آدم دیگه بود...
آروم و افتاده
به دیوار روبرویی تکیه کرد و خیلی بی تفاوت گفت:
درو باز کن میخوام برم...
عصبی گفتم:
تو درو قفل کردی من بازش کنم؟
لابد کلیدشم دستته
برو درو باز کن برو
انگار نه انگار اتفاقی افتاده
لااله الاالله غلیظی گفت:
آخه چه اتفاقی خجالت نمیکشی چشم تو چشم من دروغ به این بزرگی میگی؟
با اشک و آه گفتم:
_من بیهوش بودم از کجا باید بدونم تو چه غلطی کردی نامرد...
شما مردا هزارتا راه واسه این کثافتکاریاتون بلدید که ردپایی از خودتون جا نذارید...
آره من قبلا یه مدت صیغه ی یه مرد زن دار بودم چون بی پول بودم چون بدبخت بودم چون مجبور بودم
الانم که توی آشغال هر غلطی کرده باشی دستم به هیچ جا بند نیست...
ولی اگرم نتونم شکایت کنم حداقل آبروتو پیش خانواده ت میبرم که دلم خنک شه...
چشمهاش رو بست و عمیق و تند نفس کشید
بعد دوباره با صدای دورگه و ملتهب داد زد:
تمومش میکنی این نمایش مسخره رو یا یه کاری دستت بدم؟
_دیگه چه کاری مونده که نکرده باشی بفرما هرغلطی دلت میخواد بکن
من که زورم بهت نمیرسه
اصلا همینجا بزن بکش و چالم کن
کی به کیه کی میفهمه یه آدم بی نام و نشون از صفحه روزگار محو شده؟!
من فقط ناله مو پیش خدا میبرم...
همین...
با هق هق سر روی پاهام گذاشتم ولی حواسم بهش بود
مدام دست توی موهاش میچرخوند و تند تند نفس میکشید
از شدت حرارت به سرخی میزد اونقدر که ناچار شد دکمه یقه پیراهنش رو باز کنه..
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
∞♥∞
#آیههایعشق 🌱
░وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا░
و به خدا توکل کن
همین بس که خدا حامیات باشد.
#نساء_81
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞
#حدیثعشق 🍃
محبتت را اگر جايگاهى برايش نيافتى ،
نثار مكن.
#امام_علی_علیهالسلام
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞
خابَ الوافِدُونَ عَلیٰ غَیرُك
باختند آنها که با غیر تـو بستند..
| #دعایماهرجب |
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•💛🍃•
بر دَرَش بگذار ای سائِل سر از روی نیاز
در نخواهد ماند هر کس قبلهگاهش این دَر است
#حسینجانم♥️
#استوری | #Story
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 گناه یعنی چی؟
👈🏻تا حالا از این زاویه بهش نگاه کرده بودی؟!
#تصویری
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🍃
دعای بعد از نمازهای واجب در ماه رجب...
ای کسی که عطا میکنی به کسی که از تو درخواستی دارد...
ای کسی که عطا میکنی به کسی که از تو درخواستی ندارد
و کسی که حتی تو را نمیشناسد♥️
#این_الرجبیون
#رجب_ماه_خدا
#خلوت_عبادت
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞
#هـرآیـہیـڪدرس🍃
○° إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ
دعای تو، مایه آرامش آنهاست 🤍
•° سورھ توبہ آیہ ۱۰۳ •°
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part23 حرصش دراومده بود... چندین بار مشتش رو بلند کرد
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part24
گیج شده بود
دیگه کم کم داشت باورش میشد من دچار سوء تفاهم شدم
برگشت و نگاهی بهم انداخت و گفت:
به چی قسم بخورم که باور کنی که...؟
لا الله الله...
بابا والا بالله من بدبخت تمام مدت داشتم با این در وامونده ور میرفتم برو خودت ببین...
داد زدم:
حرف نزن نمبخوام صداتو بشنوم من شما مردا رو خوب میشناسم
به اندازه کافی صابونتون به تنم خورده...
با مظلومیت تمام نالیدم:
همین دو ساعت پیش هر چی لایق خودت بود افترا بستی به من...
هیچ وقت نمیبخشمت امیدوارم خدا جوابتو بده...
دوباره عصبی مشغول قدم زدن توی اتاق شد:
اصلا من غلط کردم خوبه؟
شما قدیس...
تو رو خدا دست از سر من بردار از آبروی من بگذر از خدا بترس
چی میخوای بگو بهت بدم...
_من گفتم چطور راضی میشم
فقط وقتی عقدم کنی راضی میشم و به کسی هم حرفی نمیزنم
هیچ وقت
_نخیر تو میخوای خودتو بندازی گردن من!
برو ناکامیهاتو جای دیگه جبران کن دختر...
دست از دامن بکش...
تو که میگی من یه آشغالم...
یه شوهر آشغال فاسد به چه دردت میخوره؟!
میون اشک لبخند تلخی زدم:
اسم یه سایه سر اینهمه مزاحمت و خطر رو ازم دور میکنه
جیبشم خرجمو میده که اینطوری به بدبختی و خفت نیفتم
یه سرپناه ازش بهم میرسه که شبا تو گرمخونه نخوابم و شبی ده بار یه پیرزن علیل رو اینوراونور نکنم
چه میشه کرد اینم از بدبختی ما زنهاست که همیشه محتاج مردایی مثل شماییم!
_احتیاجی به من نداری
اگر پول میخوای بهت میدم خونه میخوای برات میگیرم
ولی دور منو خط بکش که از این نمد برات کلاهی درنمیاد
من زن دارم زیر بار حرف زور تو هم نمیرم!
حالا یاالله پاشو در رو باز کن من میخوام برم
_واقعا که وقیحی...
باشه...
همو میبینیم
بلند شدم و از کیفم دسته کلید رو آوردم و جلوی صورتش گرفتم:
با اینکه خودت کلید داری ولی بیا از کلید من استفاده کن...
اگر ریگی به کفشت نبود توی اتاق نمی اومدی و من کلیدم رو می آوردم درو باز میکردم که بری
هوس خودت کار دستت داد
من نمیذارم کسی ازم سوء استفاده کنه مهندس
باید تاوان بدی
یا اونکاری که گفتم رو میکنی یا دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه
حالا برو...
میخواستم اینجا نگهت دارم تا دختر حاج خانوم بیاد و دسته گلت رو ببینه ولی یه فرصت بهت میدم
چند روز بهت مهلت میدم فکراتو بکنی...
کلید رو از دستم گرفت و با غیض و خیلی سریع از خونه بیرون رفت
لبخند پیروزمندانه ای زدم و رفتم سراغ کارم
خیلی کار داشتم
اولینش هم دادن گزارش این موفقیت به شراره و گرفتن قول ماشینی بود که قرار بود برام بخرن...
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
∞♥∞
#هـرآیـہیـڪدرس🍃
○° نَبِّی عِبادِی أَنِّی أَنا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
به بندگان من خبر بده که منم آمرزنده مهربان 🦋
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7