eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••✾•🍃🍃🍃•✾••┈┈• 🥀|بےخبـر در بـزن و سـر زدهـ از راهـ بــرس... 💦|مثـل بـارانِ بـ‌‌هــــــارے ڪہ نمےگویـد ڪِـے؟!... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ❅ঊঈ✿♥️✿ঈঊ❅ @Non_valghalam •┈┈••✾•🍃🍃🍃•✾••┈┈•
#پروفایل💜 #دخترونہ👒 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#wall➰➿〰 #متنے☕️🍭 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#پروفایل💜 #یاقمــرالعشیـرهـ🌙 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#پروفایل❤️ #پنجرهـ🍃 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💔 مجید با صدایی گرفته گفت: «الهه جان! هر اتفاقی افتاد، تو دخالت نکن! تو که حرفی نزدی، من گناهکارم! پس نه از من دفاع کن، نه حرفی بزن! من خودم یه جوری با اینا کنار میام!😰 چشمان بی‌حالم را به سمت صورتش حرکت دادم و نگاهش کردم که به رویم خندید و با مهربانی همیشگی‌اش ادامه داد: من می‌دونم الان چه حالی داری! ولی تو رو خدا فقط به حوریه فکر کن! می‌دونی که چقدر این استرس برای خودت و این بچه ضرر داره، پس تو رو خدا آروم باش!.... http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220 کانال دوم خودمونه♥️
اولا امیدوارم هیچ وقت اینطوری ضایع نشید! ➕این خاطره خیلی دسته اوله مربوط به چند روز پیشه😭 بابت مراسمی که دانشگاه برای تجلیل از دختران نمونه برگزار کرده بود دعوت بودیم و با دوستان توی مراسم شرکت کردیم.... بعضی از بچه ها با مادرانشون شرکت کرده بودن ولی من تنها بودم... بعد از اتمام همایش ژتون غذا دادن که نهار هم مهمان دانشگاه باشیم... همراه همه بچه ها رفتیم سلف و غذامون رو گرفتیم و نشستیم به خوردن... غذا مرغ بود که همانا غذای مورد علاقه ی من... نیست و بلکه بسیار هم متنفرم... منم...🤐 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb کانال خاطرات نویسنده خودمون👆🙈
#پروفایل💕 #انتظار☕️ ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• 🖋از پشـتِ لالہ هاے آفتاب خوردهـ ے این شـ‌هــر برایـٺ مےنویسـم... آقــا ســلام...♡|• •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ @non_valghalam
➰➿〰 ☕️🍭 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#پروفایل♥️ #دخترونہ👒 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💔 مجید با صدایی گرفته گفت: «الهه جان! هر اتفاقی افتاد، تو دخالت نکن! تو که حرفی نزدی، من گناهکارم! پس نه از من دفاع کن، نه حرفی بزن! من خودم یه جوری با اینا کنار میام!😰 چشمان بی‌حالم را به سمت صورتش حرکت دادم و نگاهش کردم که به رویم خندید و با مهربانی همیشگی‌اش ادامه داد: من می‌دونم الان چه حالی داری! ولی تو رو خدا فقط به حوریه فکر کن! می‌دونی که چقدر این استرس برای خودت و این بچه ضرر داره، پس تو رو خدا آروم باش!.... http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220 کانال دوم خودمونه♥️
رمان جدید😍😍 داستان دختری که بعد از دست دادن مادرش و زن گرفتن باباش از دین و حجاب فراریه ولی با قبولی دانشگاه میاد تهران و توی خونه قدیمیشون که حالا مال یه خانواده مذهبیه اتاق اجاره میکنه... همه چی خوب پیش میره تا اینکه سر و کله پسر خانواده پیدا میشه...🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220 کانال دوم خودمونه♥️
♥️قسمت اول عاشقانہ پاییزے #غریبِ_آشـنا 🍁👇 https://eitaa.com/non_valghalam/2352 💕آدرس رمان اول نویسنده⤵️ https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u 🔧اینم کارگاه داستان نویسی نویسنده برای علاقه‌مندان😇👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
نویسنده خاطرات طنز و عاشقانہ خودش و اعضا رو اینجا میزاره👇😍🙈 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🙈ماجرای من و مرغ نپخته سلف دانشگاه و آبرویی که ازم رفت که فکرشم نمیکنید😤👆 ❌همین سنجاق تو کاناله👆❌
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• |♡|گـر طبیبـانہ بیـایے بہ سـرِ بالینـَم... |♡|بہ دو عالـم نَـدهـم لذټِ بیمــارے را... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🔮 •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• ❅ঊঈ✿🍃✿ঈঊ❅ @non_valghalam
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|•┈┈•✾•┈┈•♥️•┈┈•✾•┈┈•| 🦋|•قـدرِ یڪ قاصـدڪ از ټـو اثـرے مےخـواهـم... 🐚|•نہ سـراغے نہ سـلامے خبـرے مےخـواهـم... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ╔═💍 ════╗  @non_valghalam ╚════💍 ═╝ |•┈┈•✾•┈┈•♥️•┈┈•✾•┈┈•|
♥️قسمت اول عاشقانہ پاییزے #غریبِ_آشـنا 🍁👇 https://eitaa.com/non_valghalam/2352 💕آدرس رمان اول نویسنده⤵️ https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u 🔧اینم کارگاه داستان نویسی نویسنده برای علاقه‌مندان😇👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb