eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان جدید😍😍 داستان دختری که بعد از دست دادن مادرش و زن گرفتن باباش از دین و حجاب فراریه ولی با قبولی دانشگاه میاد تهران و توی خونه قدیمیشون که حالا مال یه خانواده مذهبیه اتاق اجاره میکنه... همه چی خوب پیش میره تا اینکه سر و کله پسر خانواده پیدا میشه...🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220 کانال دوم خودمونه♥️
♥️قسمت اول عاشقانہ پاییزے #غریبِ_آشـنا 🍁👇 https://eitaa.com/non_valghalam/2352 💕آدرس رمان اول نویسنده⤵️ https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u 🔧اینم کارگاه داستان نویسی نویسنده برای علاقه‌مندان😇👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
نویسنده خاطرات طنز و عاشقانہ خودش و اعضا رو اینجا میزاره👇😍🙈 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🙈ماجرای من و مرغ نپخته سلف دانشگاه و آبرویی که ازم رفت که فکرشم نمیکنید😤👆 ❌همین سنجاق تو کاناله👆❌
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• |♡|گـر طبیبـانہ بیـایے بہ سـرِ بالینـَم... |♡|بہ دو عالـم نَـدهـم لذټِ بیمــارے را... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🔮 •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• ❅ঊঈ✿🍃✿ঈঊ❅ @non_valghalam
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|•┈┈•✾•┈┈•♥️•┈┈•✾•┈┈•| 🦋|•قـدرِ یڪ قاصـدڪ از ټـو اثـرے مےخـواهـم... 🐚|•نہ سـراغے نہ سـلامے خبـرے مےخـواهـم... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ╔═💍 ════╗  @non_valghalam ╚════💍 ═╝ |•┈┈•✾•┈┈•♥️•┈┈•✾•┈┈•|
♥️قسمت اول عاشقانہ پاییزے #غریبِ_آشـنا 🍁👇 https://eitaa.com/non_valghalam/2352 💕آدرس رمان اول نویسنده⤵️ https://www.instagram.com/p/B5h2Y8iFTDw/?igshid=433x316klg2u 🔧اینم کارگاه داستان نویسی نویسنده برای علاقه‌مندان😇👇 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#پروفایل♥️ #سنتے🍃💠 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#wall➰➿〰 #فانترے🍭🍫 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
➰➿〰 🍭🍫 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡• ♥️از دلبــَرِ مـــا نشــانــ ڪہ داڔد؟🔎 دږ خــانـہ مــ‌هــےٖ نـ‌هـــــان ڪہ داڔد؟!🌙 #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج⏳ ╔═  🕯🍃 ════╗ @Non_valghalam ╚════ 🍃🕯  ═╝ •♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🍃|مـــرغِ دݪـــِ♡ مـــا ڔا ڪہ بہ ڪس رام نگــردد؛ آڔام ټــویے دام ټــویے دانہ ټــویے ݓــــو....♥️ #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج💠 ✒️ @non_valghalam 🍃
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
نویسنده خاطرات طنز و عاشقانہ خودش و اعضا رو اینجا میزاره👇😍🙈 http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb 🙈ماجرای من و مرغ نپخته سلف دانشگاه و آبرویی که ازم رفت که فکرشم نمیکنید😤👆 ❌همین سنجاق تو کاناله👆❌
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• 💌بین آغوش برادر چقدر آرام است 🍃چقدر ناز ربودست دل بابا را 💌گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید 🍃عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را 💌زینت خانه مهتاب به دنیا آمد 🍃زینب حضرت ارباب به دنیا آمد •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• ☀️میلاد فرخنده بانو زینب کُـبرے(ص) تـ‌هـنیـٺ باد☀️ ❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
رمان جدید😍😍 داستان دختری که بعد از دست دادن مادرش و زن گرفتن باباش از دین و حجاب فراریه ولی با قبولی دانشگاه میاد تهران و توی خونه قدیمیشون که حالا مال یه خانواده مذهبیه اتاق اجاره میکنه... همه چی خوب پیش میره تا اینکه سر و کله پسر خانواده پیدا میشه...🤐👇 http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220 کانال دوم خودمونه♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• 💌گفتیم آسمانی و دیدیم برتری 🍃گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری 💌گفتیم دختر اسد الله غالبی 🍃ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری 💌تو از زمان کودکیت تا بزرگیت 🍃شیواترین مفسر الله اکبری •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• ☀️میلاد فرخنده بانو زینب کُـبرے(ص) تـ‌هـنیـٺ باد☀️ ❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#پروفایل🌈 #عاشڨ‌ #آنہ♥️🍁 ❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7