☘☘
مواظب رایحه حرفهامون باشیم،
حرفها رایحه دارن ، بو دارن ،عطر دارن
رایحه حرفهامون تا ساعتها روی جان و تن می نشینن…
تا مدتها در فضا میمونن ….
تا سالها در خاطره ها جا خوش میکنن …
عطر حرفهامون ، هر چی باشه تند و تلخ، گرم و شیرین،
تیز و شورانگیز ،آرام و روح انگیز و…
ما رو درخاطره ها به یاد میارن…
شمیم حرفهــات رو انتخـاب کن!
بــدون که بــه یــاد میمــونن…!
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
‹🚔🔗›ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
•
.
تـوغَـماَنگیزتَریـטּدور؎ِدورانِمَنۍジ!
.
•
‹🚔🔗›ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🖤 ⃟🖇¦⇢ #حآج_قآسم••
🖤 ⃟🖇¦⇢ #ـحاجی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨#داستان_شب ✨
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیهنشین تعویض کند. بادیهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیه جادهای دراز کشید. او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد...
مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد. مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول بادیهنشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم. بادیهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. "برای هیچکس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی..."
بادیهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد.
اگر همه این جریان را بشنوند،
دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.
بادیهنشین شرمنده شد.
بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ،
اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد.
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌸
🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✍️ مقایسه 2 دستخط از رهبر معظم انقلاب؛ قبل و بعد از ترور 1360
عکس بالا، سال 1358 با دست راست
عکس پایین، سال 1388 با دست چپ
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
الهی به امید تو
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🌹
﷽
جرعه ای از #نهج_البلاغه
سلام علیکم
🌷🌷فرازهایی از فرمایشات گهربار مولی متقیان حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه🌷🌷🌷
نامه 👈( ۵ )
ارزش علم و ادب و تفکر
_____________________
وَ قَالَ (علیه السلام): الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ، وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.
*
شناخت ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى، سياسى، اجتماعى):
و درود خدا بر او، فرمود: دانش، ميراثى گرانبها، و آداب، زيورهاى هميشه تازه، و انديشه، آيينه اى شفّاف است.
_______________
🌷 هدیه به روح مطهر نبی مکرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلوات الله علیه و آله صــــــــــــــــــــــــــــــلوات 🌷
خادم
🌹
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
کپے باڐڪرڝݪۊاݓ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٬٬ از کِــیتاحالا؟🤔😅 ٬٬
#پولینژاد
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🍁⃟💥°| #تـڶـڼـڰـږاڼـﻫـ
اگهکسیتوکُماباشه؛
خانوادشهمهمنتظرنڪهبرگرده...😓
خیلیامونتوکمایگناهرفتیم؛
اَهلبِیتمنتظرمونَند...💛🖇
وقتشنشدهکهبرگردیم؟!
استغفراللهربےواتوبہالیہ♥️
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🔴درس عبرت:
آمریکا در افغانستان و عراق ارتش ساخت.
ارتش عراق یکساعته در برابر داعش فروپاشید.
ارتش افغانستان یکشبه در برابر طالبان شکست خورد.
ایران برای کشورهای متحد خود حشدالشعبی، حزب الله، انصارالله... ایجاد کرد که در برابر قدرتهای غربی و عربی ایستادند و روز بروز مقتدرتر شدند.
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
✍🏼 #توییت
سردار دلها و خار چشم دشمنان...!!!
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
✍#داستان_زن_سنی ...!
یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت:
مادرم دارد می میرد!
علامه گفت: من که طبیب نیستم!
جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟
علامه امینی با شنیدن این حرف،
تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست./
سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار...
ان شالله که خوب می شوند...
اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن./
جوان کاغذ را گرفت و رفت...
چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند...
علامه پرسید چه خبر شده است؟
شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند
گویا مادرش شفا یافته است...
سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد:
زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند...
ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند...
و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم...
سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که:
در آن کاغذ چه نوشته بودید؟
علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید..
کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
از عبدالحسین امینی
به مولایش امیرالمومنین(ع)
اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید
والسلام...
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
با این تفاسیر یعنی سگ پدر دیگه فوش نیست برای شما؟؟🤔
به قول سهید باقری که فرمود
ما نسل اندر نسل ادمیزاد هستیم عکسشم هست
دیگه شما رو درک نمیکنیم😄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
دوستان اتش فتنه های لبنان به واسطه غرب زده های بدبخت چون سعدحریریو...
زبانه میکشه.
حالا فرق بین ایران و لبنان داشتن رهبری مقتدر و هوشمند و مردمی عاشق ولایت هست
#نفوذ
#سرطان_اصلاحات
از علامت های شیطان پرستی هست
ممکنه بعضی ها ندونن
لطفا اطلاع رسانی کنید
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@estoory_mazhabi
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯