『 استوری مذهبی 』🇵🇸
🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷
🇮🇷
#رمان_رفیق
#پارت48
#فاطمه_شکیبا
صدای امید، حسین را از فکر سپهر بیرون آورد:
- ایول... دمشون گرم... دممون گرم! عالیه!
حسین برگشت به سمت امید و تشر زد:
- چیه؟ چه خبره؟
امید که روی صندلیاش نیمخیز شده بود، با تشر حسین کمی خودش را جمع کرد؛ اما شوقش را نتوانست پنهان کند:
- حاجی رکورد شکستیم! مشارکت هشتاد و چهاردرصدی توی انتخابات معرکهست! بعد همه پرسی سال پنجاه و هشت، این بالاترین درصد مشارکت توی کشور بوده!
طعم شیرین سالهای اول انقلاب زیر زبان حسین رفت و خندید. وقتی مجری اخبار، شروع به قرائت پیام رهبری کرد، همه ساکت شدند که بشنوند. دانهدانه کلمات پیام رهبری، مثل شهد به جانشان مینشست و پیروزی را ملموستر میکرد:
- ملت عزیز ایران! مردان و زنان آگاه و شجاع و زمانشناس! سلام خدا بر شما که شایستگی خود را برای دریافت سلام و رحمت الهی به اثبات رساندید. جمعهی حماسی شما، حادثهای خیرهکننده و بیهمتا بود که در آن، رشد سیاسی و چهرهی مصمّم انقلابی و توان و ظرفیت مدنی ملت ایران، در نمایی زیبا و پرشکوه در برابر چشم جهانیان به نمایش درآمد... مشارکت بیشاز هشتاد درصدی مردم در پای صندوقها و رأی بیستوچهار میلیونی به رئیس جمهور منتخب، یک جشن واقعی است که به حول و قوهی الهی، خواهد توانست پیشرفت و اعتلای کشور و امنیت ملی و شور و نشاط پایدار را تضمین کند... گمان بر این است که دشمنان بخواهند با گونههایی از تحریکات بدخواهانه، شیرینی این رویداد را از کام ملت بزدایند. به همه آحاد مردم و بویژه جوانان عزیز که سرزندهترین نقشآفرینان این حادثهی شورانگیز بودند، توصیه میکنم که کاملاً هشیار باشند. همواره باید شنبهی پس از انتخابات، روز مهربانی و بردباری باشد. چه طرفداران نامزد منتخب و چه هواداران دیگر نامزدهای محترم، از هرگونه رفتار و گفتار تحریکآمیز و بدگمانانه پرهیز کنند. رئیس جمهور منتخب و محترم، رئیس جمهور همهی ملت ایران است و همه و از جمله رقیبان دیروز باید یکپارچه از او حمایت و به او کمک کنند. بیشک این نیز امتحانی الهی است که موفقیت در آن خواهد توانست رحمت خداوند متعال را جلب کند... والسلام علیکم و رحمةالله، سیدعلی خامنهای. (پیام رهبری به شکل خلاصه شده در داستان ذکر شده است.)
حسین زیرچشمی به امید نگاه کرد. امید فوری دست به چشمانش کشید تا قطره اشکی که گوشه چشمش جمع شده بود بیرون نریزد. چه خوشحالیای بالاتر از آن که بتوانی دل کسی که دوستش داری را شاد کنی؟ حسین به حال امید غبطه میخورد. انرژیاش حسین را به یاد روزهای جوانیاش میانداخت. حسین و وحید هم با عشق مینشستند پای حرفهای امام و وقتی امام سخن میگفت، بیآن که بخواهند، اشکهای داغ از چشمه چشمشان میجوشید. فرقی نمیکرد، در سرمای زمهریر جبهههای غرب یا گرمای خرماپزان جبهههای جنوب؛ با سپهر و وحید و بقیه همرزمان مینشستند دور رادیو و مانند تشنهای که به چشمه رسیده باشد، سخنان امام را مینوشیدند. سپهر در آن مهلکه آتش و خون هم دفتر و خودکار همراهش بود و کلمه به کلمهی جملات امام را مینوشت و بارها مرورشان میکرد. آن دفتر به همراه یک قرآن جیبی، تنها چیزهایی بودند که سپهر با خودش برد و دیگر برنگرداند...
#ادامه_دارد
🇮🇷
🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷
🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷