عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
🔹 #او_را ... ۴۰ شب مرجانو راضی کردم و با زور بردمش خونمون دوست نداشتم تنها باشم در و دیوار اتاق م
🔹 #او_را ... ۴۱
چشماشو خون گرفته بود😰
داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡
با ترس درو باز کردم،
از توی حیاط داد و هوارش بلند شد...
-ترنم...
چه خبره تو این خراب شده😡
چه غلطی داری میکنی تو؟؟
رفتم طرفش
قبل اینکه بخوام چیزی بگم هلم داد تو خونه و اومد تو!
-چرا لال شدی؟؟
این عوضی کی بود اومد تو؟؟😡
-عرشیا...
-زهر مار...
مرض
کوفت
میگم این کی بود؟؟😤
-داداش مرجانه
-باشه،من خرم😡
مرجان و میلاد بدو بدو اومدن سمت ما.
چشم عرشیا که به میلاد افتاد،خیز برداشت طرفش و یقشو گرفت
میلاد هلش داد و باهم درگیر شدن
دست و پام یخ زده بود.
مرجان داشت سکته میکرد و سعی داشت جلوی عرشیا رو بگیره.
سر و صورت هردوشون خونی شده بود😰
تمام توانمو جمع کردم و داد زدم
-عرشیاااااا گمشوووو بیرووووون😡
یه دفعه هردوشون وایسادن،
عرشیا همینطور که نفس نفس میزد اومد سمتم....
-من پدر تو رو در میارم...
حالا به من خیانت میکنی دختره ی...
دستمو بردم بالا،میخواستم بزنم تو گوشش که دستمو تو هوا گرفت و پیچوند...
دادم رفت هوا😖
-نکن😭
شکست😫
میلاد اومد طرفمون و دستمو از دست عرشیا کشید بیرون.
-نشنیدی چی گفت؟؟😡
گفت گمشو بیرون!
هررررری!!
عرشیا مثل یه گرگ زخمی نگام کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید،
یه نگاهم به میلاد انداخت
-حساب تو هم بمونه سرفرصت شازده!
اینو گفت و رفت...!
قلبم داشت از دهنم میزد بیرون
همونجا نشستم و زدم زیر گریه😭
روم نمیشد تو چشمای مرجان و میلاد نگاه کنم.
نیم ساعتی سه تامون ساکت نشستیم.
با شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم و هرچی از دهنم درمیومد به عرشیا گفتم.
میلاد و مرجان سعی کردن ارومم کنن،
اصرار کردن باهاشون برم بیرون،اما قبول نکردم و ازشون خداحافظی کردم.
با رفتنشون دوباره نشستم و تا میتونستم گریه کردم.
دلم میخواست عرشیا رو بکشم
دیگه حالم ازش بهم میخورد...
"محدثه افشاری"
لطفا اسم نویسنده و لینک را در ارسال حفظ کنید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🔹 #او_را ... ۴۲
تا عصر هیچ خبری از عرشیا نبود،
اما از عصر زنگ زدناش شروع شد...
سه چهار بار اول محل ندادم
اما ترسیدم بازم پاشه بیاد ،
این بار که زنگ زد جوابشو دادم
-الو
-چرا این کارو با من کردی؟؟
-ببر صداتو عرشیا...
تو آبروی منو بردی...😡
-ترنم تو به من خیانت کردی!!
من احمقو بگو اومده بودم که ببرمت بیرون باهم صبحونه بخوریم...
-نه نه نه....😤نکردم
تو اصلا امون ندادی من حرف بزنم
اون پسر داداش مرجان بود،اومده بود دنبال مرجان
-دروغ میگی😠
پس چرا هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادی گوشیتو؟؟
اگه ریگی تو کفشت نبود چرا اینقدر ترسیده بودی؟؟؟
-قیافه تو رو هرکی میدید میترسید😡
کار داشتم
گوشیم سایلنت بود
اصلا دوست نداشتم جواب بدم
خوبه؟؟😡
-پاشو لباساتو بپوش میام دنبالت میریم حرف میزنیم
-عرشیا این طرفا پیدات شه زنگ میزنم پلیس!!
دیگه نمیخوام ریختتو ببینم!
نمیخوام
حالم ازت بهم میخوره😠
-خفه شو...
مگه چیکار کردم که حالت از من بهم میخوره؟؟
گفتم حاضر شو میام دنبالت...
-عرشیا نمیخوام ببینمت
بفهم!!
دیگه بمیری هم برام مهم نیست!!
-همین؟؟
به جایی رسیدیم که بمیرمم برات مهم نیست؟؟
-اره.همین!
-باشه خانوم...باشه
خداحافظ...
گوشیو قطع کردم و رو سایلنت گذاشتم
خودمم یه مسکن خوردم و رفتم تو تخت😴
ساعت هشت،نه شب بود که با صدای مامان از خواب بیدار شدم
-ترنم خوابی؟؟😕
-سلام.از مطب اومدین بالاخره😒
-پاشو.پاشو بیا شام بخوریم
-باشه،برید الان میام
بلند شدم و رفتم یه دوش سریع گرفتم و اومدم سراغ گوشی.
چقدر بهم زنگ زدن!
پنج تاش از مرجان بود و ده تاش از علیرضا.
میخواستم به مرجان زنگ بزنم که علیرضا زنگ زد.
-الو؟
-الو ترنم خانوم کجایی؟؟؟
پاشو بیا بیمارستان
عرشیا اصلا حالش خوب نیست...
دکترا گفتن ممکنه دیگه زنده نمونه...!
"محدثه افشاری"
لطفا اسم نویسنده و لینک را در ارسال حفظ کنید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🌸🌸🌸🌸🌸
ما را که ره دهد
به سراپرده ی وصال
ای باد صبحدم
خبری ده ز ساحتش....
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💠هر گناه یک استغفار💠
💠✍🏻بعضیها عادتشون اینه که استغفار از گناهاشون رو میگذارن برای شبهای قدر یا روز عرفه یا ... این کار اشتباه هست!
☝️چون اولا ممکنه تا اون روز زنده نباشن و
✌️ دوما استغفار یه کار همیشگی و دائمی هست نه فقط برای ایام خاص
💠✍🏻ببینید امام صادق (ع) به چه نکتهای اشاره میکنند:امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم روایت کرده که فرمودند:
💢طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ فِي صَحِيفَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَحْتَ كُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.
خوشا بحال کسی که در روز قیامت در نامهی عملش زیر هر گناهی یک استغفرالله ثبت شده باشد
📕ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 165
💠✍🏻اگر لکه کثیفی رو لباس بیافته و تمیزش نکنیم، کم کم بهش عادت میکنیم و اگر لکهی دیگهای افتاد، خیلی جدی نمیگیریم و لباس هر روز کثیفتر میشه و این کثیفی هم به مرور زمان، برامون عادی میشه گناه هم اینطوریه اگر روز اول با توبه و استغفار ،پاکش نکردیم، کم کم کار به جایی میرسه که گناه تدریجاً تمام وجودمون رو فرامیگیره و روزی میرسه که قلبمون از گناه سیاه میشه ولی اصلا متوجه سیاهی قلبمون نمیشیم.
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
🍳 #آشپزی_شمیم_باران
#اندازه_ی_نمک_خیارشور
#یه_نکته_آشپزی
✅ یه چگالی بهتون میگم که طبق اون بتونید مقدار مناسب نمک رو به دست بیارید که خیارشور شما نه شور باشه نه بی نمک، به این ترتیب که :آب نمک خیارشور و درست کنید و یدونه تخم مرغ و خوب بشویید بندازید توی آب نمک اگه تخم مرغ رفت ته ظرف نمک کم زدین و شوری مناسب نیست، اگه تخم مرغ اومده روی آب نمک زیاد زدین و خیلی شور شده، اگه تخم وسط آب شناور شد نمک کاملا اندازه اس و خیارشورتون عالی میشه
👏دستور خیارشور فوق خوشمزه رو هم در پست های بعد آشپزی براتون میزارم
با ماهمراه باشید
🌸🍃دعوتید به شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran