eitaa logo
اطلاع رسانی روزآمد(رواق ناحیه یک قم)
7.6هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
💠 کانال روابط عمومی و اطلاع رسانی اخبار، بخشنامه ها و اطلاعیه های آموزش و پرورش ناحیه یک استان قم 📲 پل ارتباطی همراهان ارجمند و گرانقدر با روابط عمومی ناحیه یک 🆔 @ali_moghadamzadeh 🔰 کانال فعالیت های مدارس ناحیه یک 🆔 @Qomedu_N1ravagh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدای مهربانی‌ها خدای لبخندها خدای آرزوها دلم به اندازه هزار راه نرفته، حرف دارد درد دارد ، غم دارد دلم به اندازه تمام گریه‌‌های شبانه، زخم دارد. امشب سر برآستان تو نهاده‌ام و سجاده دلم را به وسعت مهربانی‌‌هایت گشوده‌ام کوچه‌های دلم مدت‌هاست که به بن‌بست رسیده و راه گریزی ندارد. اکنون به هوای دیدن تو و کرامتت پا در مسیر بی‌انتهای شب قدر گذاشته‌ام بار سنگین زندگی بی‌تابم کرده و امانم را بریده ناله‌های شبانه بیماری‌، طاقتم را طاق کرده و شعله‌های سرکش آن در جسمم مدام به این سو و آنسو زبانه می‌کشد. به کدامین نام صدایت کنم که لایق دیدارت شوم به کدامین ذکر، بجویمت که در کنار خوان کرامتت ، مرا مهمان جود و کرم بی‌انتهایت کنی مدت‌هاست که امید از وجودم رخت بربسته و تنهایی در دلم سُکنی گزیده است چشمانم از صدای هق‌هق قلبم، خواب ندارد و بی‌تاب و بیقرار نگاهش را به دستان تو دوخته. می‌دانم که آسمان بخشنده‌گی‌ات، همچنان آبی‌ست. چشم در چشم مهتاب می‌دوزم و تا سحر ندای یارب یارب را زمزمه می‌کنم . می‌دانم که می‌خوانی‌ام و می‌دانم که نمی‌رانی ام می‌دانم که امشب ملکوتیان به شفاعت زمینیان دست به دامان تو خواهند شد و از دریای بخشندگی‌ات ،آدمیان را سیراب خواهند کرد. من امشب در ساحل مهربانی‌ها‌یت قایق قلبم را به آب سپرده‌‌ام تا بتوانم مرواریدی صید کنم که لایق بندگی‌ات باشد. مرا در آغوش گرم خود، بپذیر که چون کودکی بی‌پناهم‌. معبود من! بارقه‌های امید را در دلم روشن کن و نور نگاهت را بر قلب خسته و شکسته‌‌ی من بتابان تا مسیر سخت زندگی‌، برایم هموار شود تا بتوانم به منتهای جمال عشقت، برسم. محبوب من ! صندوقچه قلبم را می‌گشایم و کلیدش را به دست مهربان تو می‌سپارم تا آنطور که تو می‌خواهی، سامانش دهی. تو می‌دانی که دستم کوتاه است و پایم در رکاب بندگی‌ات ناتوان. تو را به مهربانی‌های مدامت قسم، تو را به دلسوزی‌های مکررت سوگند، دل آشفته مرا از جام عشق خودت، سرمست کن که مشتاقان درگاه تو در انتظار چنین لحظه‌ی ناب‌‌اند. یا غیاث‌المستغیثین 🙏
🔸به نام خالق زیباییها🔸 ✍بار دیگر هفته معلم از راه رسید. اما امسال حال و هوای روز معلم چیز دیگریست.چراکه روز معلم یاد آور سی و یک سال خدمت خالصانه من در عرصه فرهنگی است. خداکند که ذهنم یاری کند. دوست دارم مروری کنم سکانسهای تلخ و شیرین اینهمه سال خدمت را، تا شاید مرهمی باشد بر دل خسته ام... پس از دوسال تحصیل در مرکز تربیت معلم در قائم شهر،برای تدریس درس زبان انگلیسی وارد یک مدرسه راهنمایی شدم.در آن زمان دخترک جوانی بودم بیست ساله، ساده و بی آلایش اما سرشار از احساسات و عواطفی پاک که مشغول شغل معلمی برای بچه های فامیل و همسایه ها شده. سال اول تدریس سالی پر از استرس اما بسیار شیرین بود..حتی ثانیه ای از خدمت به دانش آموزانم دریغ نکردم. پس از یک سال خدمت در زادگاهم ازدواج کردم وبا تشکیل زندگی مشترک به همراه همسر عزیزم به شهر قم انتقالی گرفتیم.در شهر قم در سالهای ۷۲ تا ۷۹ در ناحیه دو، در منطقه نیروگاه مشغول خدمت شدم. همزمان ادامه تحصیل در رشته مترجمی زبان انگلیسی مشغول بودم ، اما در سالهای ۷۹ تا ۸۱ برای تدریس به شهر بهار همدان رفتم ودوباره در سالهای ۸۱ تا ۸۷ در استان گلستان،شهر گرگان مشغول خدمت شدم.این نقل و انتقالات دشواریهای بسیاری داشت اما شیرینی خدمت در آموزش و پرورش این مسیر رابرایم هموار میکرد. بالاخره پس از مدتی از این شهر به آن شهر، دوباره سعادت یافتیم به شهر مقدس قم برگردیم ودر منطقه کهک مشغول خدمت شدم. از سال ۸۹ تا سال ۹۵ افتخار داشتم که در مدرسه شاهد رضویان در سمت معاونت انجام وظیفه کنم. پس از آن با کوله باری ارزشمند از تجربیات برای سمت مدیریت در دبیرستان نیایش واقع در خیابان هنرستان انتخاب شدم. در حقیقت سالهای ۹۵ تا ۱۴۰۰ یعنی پنج سال دوران طلایی خدمت من، لحظه به لحظه پر از فراز و نشیبها، مجاهدت، سخت کوشی و مسئولیت پذیری بود. به گونه ای که این مدرسه خانه دومم بود و تک تک ثانیه ها را با دانش آموزانم عشق ورزی میکردم. انگار مسیر تازه ای برای محک صبر و از خود گذشتگی من فراهم شده بود.با وجود اینهمه عشق و دلبستگی به مدرسه و خدمتگزاری در عرصه فرهنگی ، اماناگاه دردهای جسمانی ناشی از سی و یک سال خدمت، یکباره مرا به زانو درآورد. باید تصمیم سختی میگرفتم.. باوجودیکه تمام وجودم در این مدرسه باقی مانده بود، به خاطر رها شدن از استرسهای کاری و استراحت دادن به جسم آسیب دیده ام باید با پاره های تنم خداحافظی میکردم و دوران جدید باز نشستگی را میپذیرفتم. اینک چند ماهیست که درمنزل اینهمه خاطرات تلخ و شیرین ، اشکها و لبخندها، شکستها و موفقیتها و... را همچون فیلمنامه ای دست نویس مرورمیکنم. اما مرور این خاطرات فرصتی ست تا از دریچه مهم دیگری نیز به این دوران بیندیشم. نمی دانم غصه دار تنهایی های فرزندان عزیزم در دوران خدمت باشم که سالهای نوزادی و کودکی خود را به خاطر شغل من در مهد کودکها سپری کردند وهرروز به خاطر دیر رسیدن من به مهد، خسته چشم به در می دوختند تا از راه برسم و یا نگران قصور در امر همسر داری باشم که همیشه نه به عمد بلکه به خاطر نداشتن وقت کافی در منزل، شاید حق ایشان را به خوبی ادانکرده باشم. نمیدانم از عزیزانم تا آخر عمر مدام عذر خواهی کنم ویا اینکه در شرمندگی بمانم 😔 شاید هم نیاز است نگران تک تک اعضای بدنم باشم که به خاطر فعالیتهای سخت دوران خدمت آسیب دیده اند. از زانویی که دچار آرتروز شدید شده، یا از ستون فقرات وگردنم که به علت استرسهای کاری و فعالیت زیاد دچار دیسک شده ویا از چشمهایی که در دوران کرونایی، به خاطر استفاده مکرر از گوشی موبایل برای خدمت رسانی به دانش آموزان و همکارانم، کم سوشده حلالیت بطلبم... اینها همه افکاری ست که پس از نائل شدن به بازنشستگی به ذهنم خطور میکند.اما وقتی به برق شادی در چشمان همکاران و دانش آموزانم پس از کسب موفقیتها در مسابقات فرهنگی، هنری، علمی، پژوهشی و.... می اندیشم ، گویی همه تلخیها از ذهنم دور می شوند و نور امیدی رادر قلبم می تاباند. آری عزیزان، پس از سالها خدمت برای فرزندان این مرزو بوم، تنها همین فیلمنامه با سکانسهای به یاد ماندنی برایم باقی مانده... آرزودارم که این خدمت خالصانه قبول درگاه حق تعالی واقع شده باشد. 🍃 خدایا چنان کن سرانجام کار 🍃تو خشنود باشی و ما رستگار ❇️زهرا عموزادی مدیر بازنشسته دبیرستان نیایش