#خاطرات_شهدا 💌👇
آقا سیدرضا به غیبت حساس بود
یک روزبا دوستان مشغول صحبت🗣 از هر دری بودیم که یکی از دوستان از سیدرضا اجازه خواست تا مطلبی را بگوید.
آن دوست ما قبل از صحبتش نگاهی👀 به اطراف انداخت و تا رفت صحبتش را شروع کند🍃
سید رضا مانعش شد و گفت: نمیخواهد بگویی...
همه تعجب😳 کرده بودیم
لحظاتی بعد دوستمان از سید رضا پرسید: چرانگویم؟
سیدرضا لبخندی زد و گفت: قبل از صحبتت به اطراف نگاه کردی، حدس زدم بخواهی غیبت کسی را بکنی!
برای همین گفتم جلوی غیبتت را بگیرم
همیشه به غیبت حساس بود و به هر طریقی که می توانست مانع غیبت میشد.
#شهید_سید_رضا_طاهر🌹
.:
eitaa.com/etyhhbi
• نانسنگڪگرفتہبودیم🥖
• ومےآمدیمطرفخوابگاه.🛏
• چندتاسنگبہنانهاچسبیدهبود.
• مصطفےڪندشانوبرگشتسمتنانوایـے.🚶🏻
• مےگفت:بچہڪہبودم،
• یہبارنونسنگکخریدم،
• سنگهاشروخوبجدانڪردهبودم؛☹️
• بهشچسبیدهبود. خونہڪہرسیدم،
• بابامسنگهاروجداڪردداددستم،
• گفتبروبدهبہشاطر. 🌱
• نونواهابابتایناپولمیدن
#شہید_مصطفے_احمدےروشن♥️
#خاطرات_شهدا
☘مسئولیت سنگینی گرفته بودم.
🌷یک روز شهید تهرانی مقدم پیش من آمد و گفت دوست داری کارت خوب پیش برود؟ گفتم: بله.
💠گفت : به تمام نیروهای تحت امرت بگو بگویند خدایا ما این کار را برای تو انجام می دهیم اگر ثواب دارد آن را تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم.
🌸 بعد از آن به صورت عجیبی کارهای ما درست می شد...
💥خوبه ما هم نیت کنیم بگوییم : خدایا ما کار خوبی نداریم همین اندک کارهای خوبمان را هم تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم.
🌹ان شاء الله کارهای ما هم وسط کارهای خیر ائمه قرار می گیرد و اجر و قرب و برکت پیدا میکند..
#شهدا 🕊
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم 🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج به حق خون ریخته شده شهدا ❣️
#خاطرات_شهدا
حاج حسین یکتا میگفت:
شبِ عملیات یهو دیدن پِلاکش رو پرت کرد توی آب!
پرسیدن: چرا این کارو کردی؟
گفت: یه لحظه با خودم تصور کردم شهید بشم چه تشییعی واسه من میگیرن، چه برو و بیایی پیش مردم پیدا میکنم.
به خودم اومدم دیدم من شهوتِ شهادت دارم!
هدف دیدارِ خدا بود، نه دیده شدن..
پرت کردم تا از این دیده شدن فرار کنم.🍃
˹ eitaa.com/etyhhbi
#خاطرات_شهدا
برای شادی روح شهدای غواص صلوات✨
کسانی که مظلومانه و دست و پا بَسته،
زنده به گور شدن..
˹ eitaa.com/etyhhbi
#خاطرات_شهدا
یکبار برای نماز صبح خواب ماند.
نور آفتاب از لای پنجره اتاق، خورده بود توی صورتش، و چشمهایش را باز کرده بود..
با صدای گریهاش خودم را رساندم توی اتاق!
نشسته بود میان رختخوابش و با گریه، پشت سر هم میگفت: چرا بیدارم نکردید؟😭
نمازم قضا شد، خوب شد؟
حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز
نماز برای تو واجب نیست..
فقط قول دادم از آن به بعد یادم نرود صدایش بزنم.🍃
+ شادی روح شهید محمد معماریان صلوات
eitaa.com/etyhhbi
#خاطرات_شهدا
علی یک اخلاق قشنگی داشت، اگر متوجه میشد غریبهای هم مشکل دارد، قلباً افسوس میخورد؛ انگار که رفیقِ خودش است! میگفت: ای خدا کاش میشد برایش یک کاری کنیم..
اگر خودش نمیتوانست کمکی کند، با اطرافیان صحبت میکرد.🌱
#
شهید_علی_خلیلی🕊 + شادی روح همه شهدا صلوات🌷 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
#خاطرات_شهدا
تَرکِش خُمپاره پیشونیش رو چاک داده بود که ازش پرسیدم: چه حرفی برای مَردم داری؟🙂
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کُمپوت میفرستن، عکس روی کمپوتها رو نَکَنَن!
گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرف بهتری بگو!😶
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رُبگوجه اُفتاده😂🥫
+ @etyhhbi