هدایت شده از مُحِّب
پیامک_ساز_شکلکی(1)(2).apk
792.4K
#برنامه 📱😍
پیامکساز✔️📝
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━✿━┓
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
┗━━━━━━━✿━┛
هدایت شده از مُحِّب
base.apk
2.5M
#برنامه🍓🤩
اسم تو زیبا کن✏️
#سپاسازحضورتون🍊
#اعضاےهمیشگےوجدیدبمونیدبرامون❣
#بهترینید💝
─━━━━⊱✿⊰━━━━─
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━✿━┓
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
┗━━━━━━━✿━┛
᪥پروانها؎دردامعنڪبوت🦋
#پارت_بیستم
بعداز بیست دقیقه ای مارا پیاده کردند
جایی که برای ما درنظر گرفته بودند انبارهای سوله مانندی بود که ورودی شهرموصل وجود داشتند,بارها وبارها ازکنار این سوله ها رد شده بودم اما هیچ وقت به فکرم خطورنمیکرد که یک روزی دراینجا به عنوان اسیر یاغنیمت جنگی ویابهتربگویم کنیز وبرده ,زندانی شوم.
هرچه نگاه کردم نشانه ای از ماشینی که بچه ها راسوار کرده بود ,دیده نمیشد.
مارا به همراه دیگر زنان وارد سوله ای کردند که قبلا اماده شده بود,نصف سوله فرش بود ونصف دیگرش اجاق گازهای بزرگ و وسایل اشپزی بود .
به ماگفتند که بنشینیم وقتی که نشستیم ,مردی با چهره ی ترسناک بلندگوی دستی رابه دستش گرفت وشروع به صحبت کرد
الله اکبر,لااله الا الله....ا
ین شعاریست که نجات بخش جهان است وما هم فرشتگانی هستیم درقالب انسان ووظیفه داریم تا دنیا راازشرک نجات دهیم,ما فرمانبرداران خدا وپیروان محمدص هستیم وشما هم کافرانی هستید که با شجاعت مجاهدان اسلامی اسیرشده اید وبه حکم اسلام بردگان ماهستید.
باخودم فکرکردم اری شما فرشتگانی خون اشام ازجنس ابلیس هستید که مأمورید خون بیگناهان رابریزید وابروی اسلام ومسلمانان را ببرید.مرد داعی هنوز داشتحرف میزد: هرکدام ازشما تازمانی که اربابانتان
(منظورش همان کسی بودکه مارااسیرکرده بود)هرتصمیمی که درباره تان گرفتند,اینجا هستید وباید برای مجاهدان غذا درست کنید,لباسشان رابشویید واگرمیلشان برسرگرمی بود انها راسرگرم نمایید
از ترس داشتم سکته میکردم اززیر نقاب ,لیلا رانگاه کردم ,دیدم دستش به طرف درز روبنده اش میرود,بازهم دستش راچسپیدم
صبرکن...توکل کن....فراموش نکن عماد رابایدپیدا کنیم...طارق هم هنوز هست...
دستهایمان راباز کردند وخیلی از اربابها روبنده های اسیرانشان را بالا زده بودند تا شکارشان را سیر ببینند که ابواسحاق به مااشاره کرد تا برویم کنارش,انگار اوهم میخواست....
📋
🖊📋
📋🖊📋
🖊📋🖊📋
📋🖊📋🖊📋
᪥پروانهاےدردامعنڪبوت🦋🕷
#پارت_بیست_و_یکم
با ترس ولرز به نزد ابواسحاق رفتیم
ابواسحاق باسرعت روبنده من ولیلا رابالا زد وگفت:به به عجب حوریه های زیبایی,هرچه میپرسم راستش رابگویید,اگر راستش راگفتید باشما کاری ندارم ,وای به حال اینکه بفهمم دروغ گفتید انوقت کاری میکنم که روزی صدباربمیرید وزنده شوید...
شما دوتا شوهر دارید؟
سرمان رابه علامت نه ,تکان دادیم
خنده ای کرد وگفت:
پس ان پسرک لال ,پسر خودت نبود.
سرم را انداختم پایین وگفتم:
مجبورشدم ,برادرم بود میخواستم پیش خودم بماند.
داعشی دوباره زد زیرخنده وگفت
ازاینجور زنها خوشم میاید اما حیف وصدحیف دروضعیتی هستم که به پول محتاج ترم تا زن وکنیز,برای خوشگذرانی,من به شما دست نمیزنم وبه کسی هم اجازه نمیدهم به شما دست درازی کند,باید تازمان بازار برده ها,دست نخورده باشید ,اخر برای دخترکانی مثل شما پول بیشتری میدهند...
از رذالت این مرد به خودم لرزیدم وبازهم خداراشکر کردم که حداقل فعلا من ولیلا درامانیم،داعشی اشاره کرد که برویم وگفت هرروز میاید به ماسربزند وتاکید کرد ,مبادا فکر فرار به سرمان بزند که مطمینا گیر مجاهدان دیگر میافتیم که....
📖
🖌📖
📖🖌📖
🖌📖🖌📖
📖🖌📖🖌📖
᪥پروانهاےدردام عنڪبوت🦋🕸
#پارت_بیست_و_دوم
ابواسحاق که رفت انگار امنیتی به ما حواله شد,لیلا که چشم ازصورت من برنمیداشت با انگشتان لرزانش,پیشانی ام را لمس کرد وگفت:خووون....خشک شده...
وناگاه خودش را دراغوشم انداخت,تازه یادمان افتاده بود که پدر ومادری نداریم که عماد رابردند, که به اسیری امدیم...
گریه هایمان هر دم بیشتر وبیشتر میشد وانگار این جمع زنان اسیر مثل باروتی بود که منتظر شعله ای کوچک برای انفجار است وگریه ی ما همان شعله بود وناگاه این باروت منفجرشد...
ازهرطرف صدای گریه وشیون زنان ودخترانی میامد که درکمتر ازیک نیمروز هرچه داشتند ونداشتند راازدست داده بودند,هرکس با به یاداوردن ظلمی که این حیوانات پست فطرت برسرشان اورده بودند,اشک میریخت وروی میخراشید ,گوییا اجساد بی سر وبه خون غلتیده ی عزیزانمان در جلوی چشمانمان هستند.
باصدای گریه وزاری زنان,داعشی هایی که جلوی در ورودی بودند,به داخل حمله ورشدند وبه جان ما افتادند...میزدند وناسزا میگفتند,میزدند ومیزدند ومیزدند ...ناگاه صدای اذان بلند شد وداعشیها دست,اززدن برداشتند ,درست است که اذیت وازار کافران را مستحب وثواب میدانستند اما خواندن نماز را دروقتش امری واجب میخواندند ,گوییا این حربه شان بود که مردم دنیا ,نماز راهمراه این اعمال خشونت امیز ببینند تا برایشان باورشود که اسلام یعنی همین...
که اسلام یعنی:
خشونت,
ناسزا
سربریدن
هتک حرمت کردن
غارت نمودن....
وای من که اسلام چه غریب شده....
به خدا قسم دراینجا...خدا هم غریب شده...
داعشیها دوباره مارابه صف کردندتا...
🗼
🖍🗼
🗼🖍🗼
🖍🗼🖍🗼
❁↝🌈✨↜❁
-
-
غُصِہهافـٰانۍوبـٰاقۍهَمِہزَنجیربِہهَم
گَردِلَتاَزسِتَموغُصِہبِرَنجَدتُوبِخَندツ
-
-
❁↝🌈✨↜❁
#انگیزشی"
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
❁↝🌈✨↜❁
-
-
"مَنکانلِلّٰه،کاناللهُلَه"
{تو نگاهت به خدا باشه🌱؛خدا و همه ی نیروهاش،برایتوخواهندبود!
همینقدر قشنگ🦋}••
-
-
❁↝🌈✨↜❁
#آیهگرافی"
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
❁↝🎻🌧↜❁
-
-
گُفت:جـٰامـٰاندهاَم..
گُفتَم:جـٰامـٰاندهڪسۍاَست!
ڪہحُسیـن(؏)دَرزِندگۍاَش
جاۍنَدارَد...(:
-
-
❁↝🎻🌧↜᪥
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
هدایت شده از 🇮🇷❥ھمیشھ بھاࢪ³¹³❥🇵🇸
[بہنٰامشودرپنٰاهش🌦💛»
هدایت شده از 🇮🇷❥ھمیشھ بھاࢪ³¹³❥🇵🇸
✿اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلى اَوْلادِالْحُسَیْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ✿.•°
🌻| #سلام_صبحگاهے•°
⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼