#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#ترجیع_بند (بخش اول)
گوهری را از صدف آورده طبعم در کنار
یا که از خاک نجف تابندهدرّی آبدار
بُرده از حدّ عدم تا قاب قوسین وجود
رَفرَف طبع مرا، یک غمزه زآن دلدلسوار
شاهد بزم ولایت، شاه اقلیم وجود
شمع ایوان هدایت، نیّر گیتیمدار
صورت زیبای او یا طلعت "اللهُ نور"
سیرت والای او یا سرّ "لَمْ تَمْسَسْهُ نار"
خطّ دلجویش طراز مصحف کون و مکان
خال هندویش مدار گردش لیل و نهار
پرتوی از نور رویش طور سینای کلیم
بندۀ درگاه کویش صد سلیماناقتدار
مشرق صبح ازل، خورشید عشق لمیزل
چرخْ تا شام ابد در زیر حکمش برقرار
در برش پیر خرد چون کودکی دانشپژوه
بر درش عقل مجرّد همچو پیری خاکسار
شاهباز اوج "اَو اَدنی" به هنگام عروج
یکّهتاز عرصهٔ ایجاد، گاه گیر و دار
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
"لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار"
باز جان میپرورد ساز پیام آشنا
یا که از طور غَری میآید آواز «اَنا»
میدمد صبح ازل از کوی عشق لمیزل
یا فروزان شمع روی شاهد بزم "دنیٰ"
جلوۀ شمع طریقت چشمها را خیره کرد
یا سَنابرقِ حقیقت میزند کوس فنا
کعبه را تاج شرف تا اوجِ "اَو اَدنی" رسید
یافت چون از مولد میمون او اَقصَی المُنیٰ
قبلۀ اهل یقین شد خطّۀ بیت الحرام
روضۀ خلد برین شد ساحت خیف و منا
بیت معمور ار شود ویران از این حسرت رواست
یا بیفتد گنبد دوّار مِن أعلَی البِنا
از پی تعظیم خم شد گوییا پشت فلک
فرش را عرش معلّی گفت تبریک و هَنا
یا ولید البیت! غوغای نصاریٰ در مسیح
گرچه میزیبد ترا، لکن تَعالی ربُّنا
«مفتقر» گر میکند با یک زبان مدحتگری
میکند روح الامین با صد نوا مدح و ثنا
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
"لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار"
کعبه چون گوی سبق از سینۀ سینا گرفت
پایه برتر از فراز گنبد مینا گرفت
خانه بیسالاروصاحب بود تا میلاد شاه
سر به کیوان زد چو ربّ البیت در وی جا گرفت
تا ز برج کعبه خورشیدِ حقیقت جلوه کرد
چرخ چارم سوخت از حسرت، دل از دنیا گرفت
کعبه شد تا با مقام "لی مَعَ اللّهی" قرین
از شرافت همسری تا بزم "اَو اَدنی" گرفت
خاک بطحا زین عنایت آنچنان شد سربلند
رونق عزّ و شرف از مسجد اقصی گرفت
کعبه شد تا مرکز طاووس گلزار ازل
تا ابد زاغ و زغن یکسر ره صحرا گرفت
خیر مقدم، ای همایونطالع برج شرف!
ملک هستی زیب و فر زآن طلعت غرّا گرفت
نغمهٔ دستان نباشد درخور این داستان
شور جبریل امین در عالم بالا گرفت
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
"لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار"
گوهری شد از درون کعبه بیرون از صدف
کرد بیت الله را با آن شرف، بیت الشّرف
گوهری سنگینبها رخشان شد از بیت الحرم
کز ثریّا تا ثَری را کرد کمتر از خَزَف
کعبه شد از مقدم او قاف عَنقاءِ قِدَم
شاهبازان طریقت در کنارش صفبهصف
سینۀ سینا مگر از هیبتش شد چاکچاک
یا شنید از رأفتش موسی ندای "لاتخف"
ز اشتیاقش یوسف صدّیق در زندان غم
وز فراقش پیر کنعان نغمهسازِ "وا أسف"
خلعت خُلّت شد ارزانی بر اندام خلیل
کرد بنیاد حرم چون بهر آن نِعمَ الخَلَف
کعبه را شد همسری با تربت خاک غَری
مبدأ اندر کعبه بود و منتَهی اندر نجف
آسمان زد کوس شاهی در محیط کنفکان
زُهره سازِ نغمۀ تبریک زد بی چنگ و دف
هردوگیتی را به شادی کرد فردوس برین
نغمۀ روح الامین با یکجهان شوق و شعف
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
"لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار"
آفتاب عالم لاهوت از برج قِدم
کرد گیتی را چو صبح روشن از سر تا قدم
کعبه شد مشکات مصباح جمال لمیزل
بیت، ربّ البیت را گردید مَجلای اَتَم
کوکب دُرّی دَری بگشود از فیض وجود
کز فروغش نیست جز نام دروغی از عدم
کلک قدرت در درون کعبه نقشی را نگاشت
پایهاش برتر نهاد از تارک لوح و قلم
کعبه گویی کنز مخفی بود گوهرزای شد
زین شرافت تا ابد گردید در عالم عَلَم
مکّه شد امّ القُری از مقدم امّ الکتاب
قبّۀ عرش برین زد بوسه بر خاک حرم
شاه اقلیم "سلونی" تا قدم در کعبه زد
قبلۀ حاجات گشت و مستجار و ملتزم
از مروّت داد عنوانی صفا و مروه را
وز فتوّت آبرویی یافت زمزم نیز هم
منطق تقریر میگوید: "لقد کَلَّ اللّسان"
خامهٔ تحریر مینالد: "لقد جَفَّ القلم"
گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار:
"لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار"
آیت الله #سید_محمدحسین_غروی
#غروی_اصفهانی
#کمپانی