دخترکم!
تا شنیدم در خرابه ها #چادرت خاکی شده
برای دیدنت با سر آمدم!!
◼️◼️ شهادت حضرت رقیه (س) دردانه امام حسین (ع) تسلیت باد. 😔😔
Ⓙσɨŋ↓
√|| @fadaei_hazrat_zahra||
#نماز_اول_وقت
#حےعݪےاݪصݪاة
#حتما_بخونید👇👇
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...🗒🔥
که ناگهان نامش خوانده شد...
"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...😇
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد...
نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و...
التماس میکرد ولی بی فایده بود.😔
او را به درون آتش انداختند.🔥
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"😨
پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".😊
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟😭
پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟
در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.😰
*نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.😭
خدا ميفرماید:
من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم.
#التماس_دعاے_ فرج❤️
Ⓙσɨŋ↓
•|| @fadaei_hazrat_zahra ||•√
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#نماز_اول_وقت #حےعݪےاݪصݪاة #حتما_بخونید👇👇 فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...🗒🔥 که نا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اربعین مےرسد از راه
و همہ ڪولہ بہ دوش🎒
یڪ نفــــر نیستــ ڪہ
ما را به زیارتــ ببرد...؟😢💔
#اللهم_الرزقناشفاعةالحسین_یوم_الورود 🌟
#اللهم_الرزقنا_الزیارت_الحسین ✨
Ⓙσɨŋ↓
√|| @fadaei_hazrat_zahra ||√
دُختَر اگَر یَتیم شَوَد پیر میشود
اَز زندگے بدونِ پدَر سیر میشود
همسن و سالھا ھمھ او را نشان دهند
دلنازڪ است دُختر و دلگیر میشود
اصلا رقیھ نھ بھ خدا مرد بے هوا
با یڪ شتاب ضربھ زمین گیر میشود😭
پایش بھ سوے قبلھ ڪشید و بھ ناز گف
اگر نیایے پدر دیر میشود..💔
#داستان_کوتاه
نشسته بودیم به تماشای تعزیه ....
از همان اول که اسرای سیه پوش پا در میدان گذاشتند دیدم که بازیگر نقش شمر چشمان خیسش را پاک میکرد
گناهی ندارد بنده خدا که بعد از این همه تمرین نمیتواند جلوی خودش را بگیرد
شاید لحظه ای در ذهنش قیاس کرد این اسرا را با زن و فرزندان خودش، فقط قیاس کرد که به این حال افتاد.
تماشاگران زیادی آمده بودند
جمعیت اشک میریختند و حال عجیبی داشتند...
نوبت طفل شش ماهه رسید
تعذیه خوان طفلی را در آغوش کشید
طفل آرام و قرار نداشت
صدای گریه جمعیت بالا گرفت
خدای من چه صحنه عجیبی بود، طفل سوزناک گریه میکرد
گویی واقعا تشنه بود و دلتنگ آغوش مادر
دستور شکافتن گلوی طفل به حرمله داده شد!
بازیگر نقش حرمله تیر را در کمان آماده میکرد
به یکباره جوانی با هیبت نیرومندی از میان جمعیت برخواست و فریاد کشید تیروکمانت را زمین بگذار ملعون مادرم از حال رفت!
جوان گریه کنان و هق هق زنان با صدای بلندی فریاد میکشید
جمعیت سکوت اختیار کرد
بازیگر نقش حرمله با آن هیکل و هیبت رنگ از رخساره اش پرید و روی زمین نشست و رو به بازیگر نقش شمر کرد و زجه میزد و میگفت نمیتوانم ، کار من نیست
مادرش فقط با دیدن صحنه ای ساختگی از حال رفته بود
میفهمی...؟!
فقط با دیدن صحنه ای ساختگی از حال رفت
و من به رباب فکر میکردم که کودکش را در این حال دیده بود
مادرش از حال رفت و با آب قندی دوباره حالش خوب شد
و من به زینب کبری فکر میکردم که با لبهای خشکیده در تل زینبه زیر آفتاب سوزان گلوی برادر زاده اش را نظاره میکرد
مادرش از حال رفت که اینگونه پسر جوان رگ غیرتش ورم کرد و طاقت نیاورد
ومن به حسین فکر میکردم به ابوالفضل العباس به علی اکبر که با آن همه غیرت باید خواهر و مادر و دخترانشان را تنها میگذاشتند...
مادرش فقط صحنه ای ساختگی را دید و از حال رفت ...
جوان شیعه علی ست و حق داشت فریاد بکشد ، شیعه علی روی مادر حساس است
قلم میگوید این متن را همینجا رهایش کن
که اگر ادامه دهی میرسی به در و دیوار و پهلوی شکسته ...
رهایش کن که میرسی به مولایت علی
رهایش کن که قلم تو بیچاره است برای نوشتن از علی و مصیبت هایش
رهایش کن که قلم تو بیچاره است برای نوشتن از این همه عشق بی کران.....
رهایش کن که اینجا برای نوشتن از علی و آل علی هوا کم است...
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•