eitaa logo
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
9.4هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
510 فایل
°• ❀﷽ ﴿مولاعلے(علیه السلام): هماناعفیف وپاڪدامݧ فرشتہ اےازفرشتہ هاست♥‌°﴾ . همھ چیزصلواتیست |میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)هسٺیم . خادم : 📩|| @Farmandehh313 تبادلاٺ: 📋| @khademha شعبات: 🛒🛍 @Organic_saraye_bamboo@aramehaye_Jan
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقانه بهترين حسِ دنيا اينه كھ سجادهامو بيارم و پهن كنم☺️ اقا جلو بانو عقب😍 نماز عاشقے را برپاكنيم😊 بعد از نماز ذكر گويے..نه با تسبيح بلكھ با بند انگشتان من #اللهم_الرزقنا_ازاینا😍😍 #روزتون_خوش ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
یک نگاه به نامحرم 👇 می تواند سالها عبادتت را بسوزاند🔥 و یک نگاه نکردن👇 می تواند برتر از سالها عبادت باشد✅ چشمت را ببند👀❌ سرت را پایین بینداز❗️ با خدا معامله کن .... چک های خدا سر وقت پاس می شود وعده اش حقیقت محض است✔️ •♡| @fadaei_hazrat_zahra  |♡•
🍂بعضی‌ها می‌گویند: حس زیبایی‌طلبی انسان را می‌میراند❗️ 👈اما در حدیثی از امام صادق"علیه السلام" آمده که؛ "خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد ولی این زیبایی باید از راه باشد" 🍃امام علی"علیه السلام" می‌فرماید: "حجاب زیبایی زن را پایدار می‌سازد" ۲ 👈زیبایی انسان فقط به زیبایی‌های ظاهری او محدود نمی‌شود. "زن" تن نیست❌ ✅چه بسیار زنانی که در طول تاریخ ظاهر زیبایی نداشتند یا کسی از زیبایی‌های ظاهری آن‌ها آگاه نشد ولی خود، زیبایی‌ها و ارزش‌های والای انسانی را در جهان آفریدند.👌👏👏 💯اسلام با ابراز زیبایی‌ها مخالف نیست، فقط می‌خواهد این زیبایی‌ها هر جایی نباشد و محدود به همسر(عاشق و معشوق واقعی زن) باشد تا عواطف لطیف زن صدمه ندیده و امنیت او نیز تأمین گردد. 🖇 ۱. مکارم الاخلاق: ۱۸۱ ۲. غررالحکم و دررالکلم: ۱۲۶ •♡| @fadaei_hazrat_zahra  |♡•
🔻استاد رحیم‌پور ازغدی: ▫️وقتی احترام به زن به‌خاطر و اش باشد، این مدت احترام تا وقتی است که او زیباست و لذا دائم باید تلاش کند خودش را نشان بدهد که من هنوز زیبا هستم، به من توجه کنید...🙁 ✅ در حالی که در فرهنگ اسلام، زیبایی اصلی در زن و مرد آن‌هاست...✨ •♡| @fadaei_hazrat_zahra  |♡•
نارنین خدا من ..... تنها کوچه ای که بن بست نيست کوچه ياد توست ... مهربان خدای من... از تو خالصانه ميخواهم... که دوستان وعزیزانم وهيچ انسانی‌دیگری درکوچه پس‌کوچه‌های زندگی‌اسير وگرفتار هيچ بن بستی نگرددکه توبهترين راهنمایی. خدای مهربانم ... خودم وخانواده ام ودوستانی که این متن و را میخوانند عاشقانه به تو می سپارم پناه‌مان باش که آغوشی امن تر از توسراغ ندارم آمين يا رب العالمين 🙏 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ابراهیم از جمله کسانی بود که نماز اول وقت محور همه فعالیتهایش بود. بارها دیده بودم که در سخت ترین شرایط با آرامش خاصی نماز اول وقت را در مسجد به جماعت اقامه می‌کرد و دیگران را هم به نماز دعوت می‌کرد. امیرالمؤمنین می فرماید:"هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد:« برادری که در راه خدا با او رفاقت کند ، علمی تازه ، رحمتی که در انتظارش بوده ، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه» (مواعظ العددیه ص 281) ابراهيم به زيبائي به اين حديث عمل مي‌كرد. او حتي در دوران قبل از انقلاب، نمازهاي صبح را در مسجد و به جماعت مي‌خواند. رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می‌انداخت که: « به نماز نگوئید کار دارم ، به کار بگوئید وقت نماز است. » بیشترین و بهترین مثال آن، نمازجماعت در گود زورخانه حاج حسن بود که وقتی ورزش بچه‌ها به اذان می‌رسید، ورزش را قطع می‌کرد و نماز جماعت را بر پا می‌نمود. بارها در مسیر رفتن و يا بازگشتن از جبهه وقتی موقع اذان می‌شد ، ابراهیم در اولین مکان با توقف خودرو ، اذان می‌گفت و همه را تشویق به نماز جماعت می‌کرد.صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود می‌کرد. ابراهیم مصداق این کلام نورانی پیامبر اعظم(ص) بود که می‌فرمایند: خداوند وعده فرموده مؤذن و فردی که وضو می‌گیرد و داخل مسجد می‌رود و در نماز جماعت شرکت می‌کند، بدون حساب به بهشت ببردمستدرک الوسائل ج 6 ص 448 اما برای نماز خواندن به مسجد خاصی مقید نبود و تقریباً به تمام مساجد محل رفت و آمد می‌کرد و با بچه‌های بسیاری از مساجد رفیق بود.از همان دوران جوانی که در زورخانه ورزش می‌کرد یک عبا برای خودش تهیه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز می‌خواند. اواسط سال 61 بود ، یک شب برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت و حدود یکی دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد و شروع کرد از خاطرات جبهه تعریف کردن. خاطرات او هم خیلی جالب بود هم خیلی خنده دار. خلاصه بچه‌ها را تا اذان صبح بیدار نگه داشت . بچه‌ها هم بعد از نماز صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم هم رو به مسئول بسیج کرد و گفت: "اگه این جوون‌ها، همون ساعت می‌رفتن معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدن یا نه، شما هم یا کار بسیج رو زود تمام کنين یا بچه‌ها رو تا اذان صبح نگه‌دارين تا نمازشون قضا نشه". j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
❤ ❤ خدایا🙏 آنان که بهم بدےکردند😔 مراهوشیارکردند آنان که بےاعتنایی😔 کردند به من صبرآموختند آنان که به من خوبی🌺 کردند به من مهر و وفا آموختند خدایا🙏 به همه کسانی که باعث تعالے دنیا و آخرتم شدند خیرونیکےبرسان🙏 آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ✨❤️✨ @fadaei_hazrat_zahra
رمان نزاشتم امروز؟😕
چرا یاد یاداوری نمیکنید"!
💖💐💕🔆 داستان واقعی و بسیار جذاب پنجاه - خب اما من شش ماهیه منتظر تماستونم حاج رضا: شرمنده اگه قصوری بوده بنده تقصیری نداشتم -😐😐😐😐😐 حاج رضا: چی شد خانم معروفی؟ -هیچی حاج آقا میشه فردا با یه سری از دوستانم بیایم دیدنتون حاج رضا:بله بفرمایید فردا با لیلا و همسرش و زینب و داداشش رفتیم دیدن حاج رضا من یه دسته گل رز قرمز برای حاج رضا گرفتم 🙈🙈🙈 پسرا چه ذوقی میکردن که برده بودیمشون دیدن حاج رضا حاج رضا برامون از خودش گفت متولد ۴۷ بود تو ۱۷سالگی از کمر جانباز شده بود اونروز موقعه برگشت از حاج رضا خواستم بازم باهمدیگه درتماس باشیم باورم نمیشد حاجی قبول کنه😊 از اونروز به بعد ما چندین بار در هفته تماس داشتیم یا من میرفتم دیدن حاجی تا اینکه شش ماه گذشت و ...... .................... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖💐💕🔆 داستان واقعی و بسیار جذاب پنجاه ویکم تو شش ماه من از گذشته ام به حاج رضا گفتم گاهی تحسینم میکرد گاهی اخم گاهی گریه اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده حاج همتی امروز پنجشنبه است به عادت همیشگی اول راهی مزار شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا یکی برای حاج رضا اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک و آخر مزاری که به یاد حاج ابراهیم همت بود از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه دیدن حاجی کردم 🙈🙈🙈 تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم مستقیم رفتم اتاقش -سلام 😍😍😍 رضا: سلام چرا زحمت کشیدید 🙈🙈 -زحمتی نیست رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم تا ده شد با ذوق حاضر شدم وسط راه یه سبد گل رز قرمز و سفید خریدم بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعتی طول کشید مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن انگار خونه ای خودم راحت بودم 🙈🙈🙈 .................... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•