eitaa logo
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
8.5هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
12.1هزار ویدیو
568 فایل
°• ❀﷽ ﴿مولاعلے(علیه السلام): هماناعفیف وپاڪدامݧ فرشتہ اےازفرشتہ هاست♥‌°﴾ . همھ چیزصلواتیست |میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)هسٺیم . خادم : 📩|| @Farmandehh313 تبادلاٺ: 📋| @khademha شعبات: 🛒🛍 @Organic_saraye_bamboo@postersazi
مشاهده در ایتا
دانلود
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
شهيد صدرزاده به روايت غلامرضا صابري پدر شهيد مهدي صابري سيد‌ابراهيم مانند پسرم بود غلامرضا صابري پدر شهيد مهدي صابري، ساكن قم و اهل افغانستان كه به‌واسطه دوستي پسرش با سيد‌مصطفي (سيد‌ابراهيم) صدر‌زاده آشنا بود در باره وي مي‌گويد: مهدي و سيد‌ابراهيم با هم بسيار صميمي بودند، به قدري كه يكديگر را داداش صدا مي‌كردند و بسيار با هم در ارتباط بودند. نوع رفاقت و جنس دوستي‌شان خيلي معنوي و زيبا بود. من گاهي كه از چرايي اين همه ارتباط سؤال مي‌كردم، پسرم مهدي مي‌گفت پدر جان سيد‌ابراهيم فرمانده گردان عمار لشكر فاطميون است و من هم زير دستش. مهدي آن زمان فرماندهي يكي از گروهان‌ها را بر عهده داشت بعد از شهادت مهدي، رفت‌و‌‌آمد‌هاي سيد‌ابراهيم به خانه ما بيشتر شد. ايشان من را پدر و همسرم را مادر خطاب مي‌كرد. من هم مانند مهدي وابسته منش و رفتار سيد‌ابراهيم شده بودم و تعلق خاطر خاصي به سيد داشتم و به داشتن فرزند ديگري چون سيد‌ابراهيم افتخار مي‌كردم. او مانند پسرم مهدي بود كه توانست مدت‌ها جاي خالي او را برايم پر كند آنچه در خصوصيات اخلاقي سيد‌ابراهيم بيش از هر چيزي نمايان بود، تبعيت محض از ولايت فقيه بود. ايمان و تقواي سيد‌ابراهيم مثال‌زدني بود. شهيد مهدي يك هيئت به نام هيئت علي‌اكبر داشت كه سيد‌ابراهيم مي‌آمد و در آنجا براي جوانان صحبت مي‌كرد. سيد خطاب به جوانان مي‌گفت اگر بخواهيم به جايي برسيم بايد كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا را در جامعه محقق كنيم. بايد از ولايت تبعيت كنيم زيرا در اين صورت است كه به پيروزي خواهيم رسيد يك ماه قبل از شهادت سيد‌ابراهيم به سفر زيارتي سوريه مشرف شديم. در حرم حضرت زينب (س) خلوت كرده بودم و حال عجيبي داشتم. سيد‌ابراهيم در حالي كه پسرش محمد‌علي شش ماهه را در آغوش داشت، كنارم آمد و گفت پدر در حق من دعا كن بروم پيش سيد‌مهدي. دعاي خاص كن ، به سيد ابرهيم گفتم برايم سخت است كه اين دعا را بر زبانم جاري كنم. برايت همان را مي‌خواهم كه در بين‌الحرمين براي پسر شهيدم از امام حسين خواستم. از آقا خواستم كه هر چه به صلاح دنيا و آخرت است خداوند پيش پايش قرار دهد j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
من بعد خودت با صدای خوش تحریرت اذان بگو یکی از خصوصیت‌های بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه اذان نماز صبح مقر را سید ابراهیم می‌گفت.ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام می‌دادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر می‌کردیم نمی‌توانستیم روزه بگیریم اما او روزه می‌گرفت و برای سحری بیدار می شد یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر بند از اذانش فریاد میزد و می‌گفت:برادرها وقت نماز شده برپا،دلاورا بلند شوید وقت نماز است.ما هم از آن به بعد سر به سرش می‌گذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) می‌گفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو! علاقه عجیب به روضه داشت همیشه به بحث معنویات عنایت داشت خصوصا روضه، کاری به مستمعین متنوع نداشت خودش تنهایی برای خودش می‌خواند اغلب اوقات که در ماشین هم مسیر می‌شدیم می‌گفت شیخ یک روضه و یا مدح مولا را برایم بخوان از تیپ و قیافه اش معلوم بود بچه تهران است با ماشین فرمانده تیپ آمده بود توی مقر و برای اولین بار او را دیدم از تیپ و قیافه اش معلوم بود که بچه تهران است و به بچه های تیپ فاطمیون نمی‌خورد از همان لحظه عاشق سید شدم و رویش را بوسیدم. تکه کلام های خاصی داشت، یک تسبیح هم در دستش بود که همیشه همراهش بود، آن تسبیح را هدیه گرفتم و گفتم حاجی من مطمئنم که شما شهید می‌شوید این را می‌خواهم به یادگار داشته باشم، در جواب گفت: من رو سیاه کجا و شهادت کجا و حرف را عوض کرد j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
شهید صدرزاده همه جوره با خدا معامله کرده بود هر کاری می‌کرد خدا را در نظر می‌گرفت اصلا همه جوره با خدا معامله کرده بود و در اکثر کارهایی که قصد انجام داشت استخاره میزد حتی کاری که در ظاهر به نفعش هم بود اگر استخاره بد می آمد انجام نمی‌داد عکس سه نفره شهید صدرزاده با مداح معروف حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن‌ قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم و دم در با آقا مهدی یک عکس 3 نفره هم انداختیم سید ابراهیم در قله ایمان ایستاده است استاد اخلاقی داشتیم که شهید صدرایی و شهید مهدی صابری خیلی با این بزرگوار صمیمی بودند، این استاد اخلاق در یکی از جلساتش گفته بود حدیثی داریم که می‌گویند ایمان دارای مراتبی است و من یک جوان بسیجی به نام" سید ابراهیم "می‌شناسم که در قله ایمان ایستاده است برادر شهید حسن قاسمی که با سید ابراهیم صدرزاده رفیق بود تعریف می‌کرد: بعد از شهادت داداش حسن، آقا سید آمد خانه مان چادر مادرم را بوسید، ظرف می‌شست و خلاصه در آن چند روزی که مهمان ما بود حسابی کمک می‌کرد j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
حُججی متولد سال ۱۳۷۰ در نجف‌آباد اصفهان بود.[۱۳][۱۴]محسن حججی دانش‌آموختهٔ مرکز آموزش علمی کاربردیعلویجه در رشتهٔ تکنولوژی کنترل ورودی سال ۱۳۸۷ بود، فرزندی صالح برای پدر و مادر؛ همسر و پدری نمونه برای تنها یادگارش، علی آقا؛ به گفته همسرش، عاشق ولایت بود و در آرزوی شهادت؛ آرزو کرده بود جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش حضرت زهرا (س)؛ همه اینها تنها گوشه‌ای از ویژگی‌های شخصیتی پاسدار شهید محسن حججی بود کتاب‌ها همواره انسان‌ساز بوده‌اند. انسان‌های بزرگ اندیشه‌های نابشان را از دل مطالب کتاب‌ها گرفته و در زندگی‌شان به کار بسته‌اند. پدر شهید مقتل امام حسین(ع) را اولین کتاب غیردرسی‌ای که پسرش خواند، معرفی می‌کند و می‌گوید: «وارد این راه شد و تمام مسیری که طی کرد در رابطه با این مقتل و راه امام حسین(ع) بود و بودن در این مسیر به مراتب باعث رشد محسن شد.» حضور در مؤسسه شهید کاظمی‌ نیز تأثیر بسیار زیادی در رشد فکری شهید حججی داشت. پدر شهید، محمدرضا حججی شرح ورود پسرش به این مؤسسه را این‌چنین بیان می‌کند: «محسن زمانی که می‌خواست از دبستان به مقطع راهنمایی برود وارد مؤسسه شهید کاظمی‌ شد. در مؤسسه به همراه چند تن از دوستانش کارهای فرهنگی و تبلیغاتی انجام می‌دادند. کتاب چاپ می‌کردند و در مناسبت‌ها و مراسم‌های مختلف مثل نمازجمعه و پارک‌ها نمایشگاه کتاب می‌زدند.» حمید خلیلی مدیر مؤسسه سردار شهید حاج‌احمد کاظمی‌ که سال‌های متمادی با شهید مدافع حرم «محسن حججی» ارتباط داشت بهترین شخص برای توصیف علاقه شهید حججی به کتاب است. او از سال 85 وارد این مؤسسه شد و با عشقی وصف‌نشدنی کارش را شروع کرد.دوستان شهید حججی اینگونه از او یاد می‌کنند که همواره در حال خواندن قرآن بود و هیچ‌گاه نماز اول وقتش ترک نمی‌شد و چون آداب و قرائت را به درستی بلد بود پیش‌نماز می‌شد. شهید حججی در تمام کارهایش با خدا معامله می‌کرد و ایمان قوی‌اش هنگام اسارت دلیل آن آرامش بود. 🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
در تاریخ دوشنبه ۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۶، حججی در منطقه تنف، در منطقه مرزی سوریه، عراق و اردن اسیر می‌شود.منطبق بر فیلمی که خبرگزاری داعش آن را منتشر کرده‌است، محسن حججی در پشت سنگری است. اجساد نیمه جان تعدادی از همرزمانش در اطراف سنگر او افتاده‌است و در واپسین لحظات در برابر حمله غافلگیرانه داعش از خویش دفاع می‌کنند. صدای تیراندازی پراکنده به گوش می‌رسد. کمی بعد یکی از نیروهای داعش محسن حججی را اسیر می‌کند.تصویر مشهوری از محسن حججی که در آن یکی از افراد داعش پشت سر وی ایستاده‌است و با شیئی که چاقو یا سرنیزه به نظر می‌رسد، حججی را به قتلگاه می‌برد، در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده‌است. زهرا عباسی، همسرش در مصاحبه‌ای با جام‌جم‌آنلاین گفته‌است: به چشم‌های شوهر من نگاه کنید، اصلاً ترس در این چشم‌ها نیست، همه‌اش شجاعت است، دلیری است، محسن توی این عکس مثل کوه با صلابت است. از دید بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی، مفسران و رسانه‌ها حالت چهره و رفتار حججی در این تصویر آرام است و این عکس را نماد شجاعت و آرامش او می‌دانند، هرچند در صحنه‌های فیلمی که منتشر شده، احساس واقعی حججی کمتر قابل حدس است.همچنین از دید برخی چهرهٔ نیروی داعش در پشت سر حججی، چهرهٔ آرام وی، دود و شعله‌های آتش در پشت زمینه، صحنهٔ نبرد کربلارا در ذهن تداعی می‌کند.داعش ضمن توافق آتش‌بسی با ارتش سوریه، ارتش لبنان وحزب‌الله لبنان، جنازهٔ محسن حججی را در مقابل اجازهٔ تخلیهٔ امنِ منطقهٔ مرزیِ لبنان و سوریه تحویل داد. حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله لبنان، برای قانع کردن بشار اسد به پذیرش این توافق آتش‌بس، به دمشق سفر کرده بود. به گفتهٔ نصرالله، بشار اسد دربارهٔ آتش‌بس با داعش گفته بود: «این مایهٔ سرافکندگی من می‌شود، اما باشد.» سپاه پاسداران ایران جنازهٔ محسن حججی را روز ۷ شهریور تحویل گرفت و با انجام آزمایش دی‌ان‌ای، هویتاو را تأیید کرد. یک ماه بعد از تأیید هویت، در تاریخ ۳ مهر ۱۳۹۶ هم‌زمان با عزاداری‌های ماه محرّم جنازهٔ وی به ایرانبازگشت. طبق گزارش رسانه‌ها در روز شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶ محمدرضا حججی، پدر مآباحججی، اعلام کرد باقیماندهٔ بدن فرزندش را که به ایران انتقال یافته، مشاهده نکرده‌است. وی در مصاحبه با خبرگزاری فارس گفت که تنها بخش‌هایی از پا، لگن و دنده‌های فرزندش را لمس کرده و پیش‌تر در تاریخ تحویل جسد به سوریه رفته ولی در آنجا هم به وی گفته شده که بدن فرزندش کامل نیست و باید کمی صبر کند تا تکمیل شود پدر محسن حججی ماجرای تأخیر به خاطر آزمایش دی‌ان‌ای را رد کرد و به فارس چنین گفت: این [تأخیر بخاطر آزمایش دی ان ای] را ما خودمان مطرح کردیم که بشود حالا یک جوری جواب مردم را بدهیم. چون توی مردم اعلام شده بود که قرار است تشییع بشود. مردم منتظر بودند که پیکر بیاید ایران و تشییع کنند. یک جوابی باید برایش داشتیم که ما خودمان پیشنهاد کردیم. وی دربارهٔ اینکه جسد فرزندش چقدر کامل بوده‌است نیز چنین پاسخ داده‌است: هیچی نبود. فقط از طریق دی‌ان‌ای و چون پاهای شهید بود، از کفش‌هایش… البته آن موقع هم هنوز کامل نبود. دی‌ان‌ای کامل نبود؛ ولی خوب، خیلی شواهد نشان می‌داد که شهید، همان شهید ماست و آقایان هم در سپاه قدس قانع شده بودند که این پیکرِ شهید ماست.😔😔😔😔😔 🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜ j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
مراسم تشییع جنازه محسن حججی، در تاریخ ۵ مهر ۱۳۹۶ در پایتخت ایران برگزار گردید. بسیاری از مقام‌های ارشد جمهوری اسلامی، نظیر علی و صادق لاریجانی، روسای مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه، در این مراسم حضور پیدا کردند. علی خامنه‌ای رهبر ایران نیز قبل از مراسم تشییع جنازه در جمع اعضای خانوادهٔ محسن حججی و در کنار تابوت او حضور پیدا کرد برای او آرامگاهی در نجف آباد تدارک دیده شد و امروزه نیز بدل به مکانی برای گرامی داشت یاد او شده‌است. آرامگاه حججی که در میان مدفن برخی شهدای شهر نجف آباد بنا شده‌است، با تجمع زیاد مردم روبرو بوده و بعضی از نظم دهندگان آرامگاه به مردم زیارت قبول می‌گویند j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
رسانه‌ها و شخصیت‌های اجتماعی و هنری ایران در واکنشی‌هایی مشابه اسارت وی را در نبرد در برابر داعش همراه با موج وسیعی از بازتاب آن در جامعه ایران و خارج توصیف کردند؛ و برخی خبرگزاری‌ها مانند خبرگزاری تابناک به توصیف آن پرداختند.[۳۶]وبگاه المانیتور با بهره‌برداری از مصاحبه‌ای از همسر حججی نوشت که قتل محسن حججی موجب اتحاد بیشتر ایرانیان شد و بسیاری از شخصیت‌های هنری، سیاسی و اجتماعی ایران، دربارهٔ وی اظهار نظر کردند.[۳۷]حسن روح الامینی بلافاصله پس از اعلام خبر قتل وی، یک نقاشی در این باره کشید که مورد توجه رسانه‌هاقرار گرفت. همچنین تعدادی از شعرای کشور نیز دربارهٔ وی شعر سرودند.[۳۸][۳۹]چند قطعه موسیقی نیز به افتخار وی تولید و منتشر شد.[۴۰][۴۱][۴۲][۴۳]جشنواره شعری با عنوان «حماسه چشمهایش» در بوشهر و محفل قرآن توسط شورای توسعه فرهنگ قرآنی در نجف آباد برگزار گردید.[۴۴]انجمن هنرهای تجسمی انقلاب در پی فراخوان شورای شهر تهران برای ساخت تندیس وی اعلام آمادگی کرد.[۴۵][۴۶]شبکه یک داستان زندگی محسن حججی را در قالب سریالی فاخر تولید می‌کند.[۴۷]رونمایی از دو نرم‌افزار «سر به راه» تهیه شده در شبکه اطلاع‌رسانی راه دانا و نرم «سر بلند» تهیه شده در سازمان فضای مجازی سراج با حضور رسول شکری نیا مسئول رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی قرارگاه فضای مجازی سازمان بسیج مستضعفین[۴۸][۴۹][۵۰]شهید خیلی هستند… لکن یک خصوصیتی در این جوان وجود داشته، اخلاص این جوان و آن نیت پاک این جوان و به موقع حرکت کردن این جوان و نیاز جامعه به این‌جور شهادتی، این موجب شده که خدای متعال، نام این جوان شما را، شهید شما را، بلند کرد؛ بلندمرتبه کرد j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
شهید جهاد عماد مغنیه، "جواد" در سال 1991 در "طیربا" لبنان در خانواده ای مبارز متولد شد. پدرش، عماد مغنیه، نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیستها را برای وی انتخاب کرد. وی همواره در کنار پدرش که از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود، حضور داشت و پس از شهادت پدرش، رابطه تنگاتنگی با سید حسن نصرالله و سردار سلیمانی داشت، بطوری که برخی از سید حسن نصرالله و سردار قاسم سلیمانی به عنوان پدران معنوی وی یاد می کنند. خانواده شهید جهاد مغنیه فرزند حاج رضوان بود که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی اسرائیل را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا کنند. به همین دلیل در پی این سالها صهیونیست‌ها دو برادر حاج رضوان یعنی عموهای جهاد عماد مغنیه به نام های فواد و جهاد را به شهادت رساندند. شهید جهاد عماد مغنیه، چهارمین شهید از خانواده مغنیه می باشد. وی یک خواهر و یک برادر با نامهای فاطمه، مصطفی دارد. تحصیلات: شهید جهاد مغنیه تحصیلات عالیه را در رشته‌ مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت، یکی از بهترین دانشگاه‌های خاورمیانه شروع کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد. j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
یازدهم ژانویه، یکشنبه‌ی هفته‌ی قبل، خانواده‌ی شهید عماد مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه‌ی الغبیری بود در نزدیکی «روضه الشهیدین»، در منزل پدر همسر شهید مغنیه. همه‌ی بچه‌ها و نوه‌ها به مناسبت ولادت حضرت رسول دور هم جمع بودند. از همه‌‌ی نوه‌ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه‌ای دارند. همه‌ی نوه‌ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به جهاد مغنیه.. جهاد فقط گفت: «طرحم برای سال بعد را هفته‌ی آینده می‌گویم.» همه‌ی نوه‌ها و اعضای خانواده شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض می‌کند. بعضی‌ها می‌گفتند کارش را آماده نکرده است. وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی می‌گفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته‌ی بعد به همه می‌گوید. درست یک هفته‌ی بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار در بین خیل گسترده کسانی که برای تسلیت آمده بودند. طرح جهاد، شهادت بود. یک روز حاج عماد به من گفت “حاجی یادت هست یک روز به من گفتید امام زمان(عج) هرجا که باشند نماز اول وقت می‌خوانند؛ بنده از نظر قلبی به نماز اول وقت، التزام گرفتم. جهاد پسر من به دنیا آمده است. یکی از برادران را پیدا کنید که نماز صبح اول وقت او تا به حال ترک نشده است، در گوش او اذان بگوید”؛ یکی از برادران پاسدار ایرانی را برای این کار معرفی کردم، که بعدها آن برادر هم شهید شد. راوی :سردار عروج j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
در دیداری که با فرزندان شهدا داشتیم مهدی همت فرزند شهید همت از جهاد پرسید: می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ او گفت: می‌خواهم شهید شوم. تفکر را ببینید که کسی مثل او برای شهادت زندگی کند. جهاد خیلی دوست داشتنی بود و در عین جوانی بزرگ‌منشی خاصی داشت، دقیقاً مثل شهدای خودمان. الآن شما وقتی عکس فرماندهان بزرگ جنگ ما مانند شهید زین‌الدین، شهید باکری، شهید همت و… را کنار هم می‌‌گذارید، اصلاً متوجه نمی‌شوید که چهره‌ها برای سنین بیست و چند سالگی است، همه چهره‌ها به بالای سی سال می‌خورد. برداشت شخصی من است که ممکن است خدا این جذبه و ابهت را در چهره‌های‌شان گذاشته بود که بتوانند فرماندهی را کنترل کنند. اینها بزرگتر از سنشان نیز بودند و خیلی بیشتر از چیزی را که هم‌سن و سالهای‌شان می‌فهمیدند درک می‌کردند. جهاد هم دقیقاً چنین چهره‌ای داشت، از نزدیک که با چهره‌اش روبه‌رو می‌شدید چنین برداشتی داشتیم که خیلی از سنش بزرگتر بوده است. شنیدن خبر شهادتش برایم سخت و ناگوار بود، وقتی خبر شهادت جهاد عماد مغنیه را شنیدم به‌شدت متأثر شدم. همسرم می‌گفت: شما که فقط دو سال دورادور با ایشان در ارتباط بودی، چطور این همه ناراحت هستی؟ گفتم حرف من این است که تازه حال پدرانمان را وقتی همرزمان در بغلشان به شهادت می‌رسیدند می‌فهمم و درک می‌کنم، واقعاً انگار از نزدیک این سختی را درک کردم. رسول عاصمی ، از دوستان شهید j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
جشن تولد يكي از دوستانمان بود باجهاد تصميم گرفتيم با هم برويم وبرايش كادو بخريم من به جهاد يكي از بهترين پاساژ هارو براي خريد معرفي كردم که به انجابرويم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكي از مغازه ها براي خريد كردن برويم وقتي رسيديم ديدم كمي چهرش درهم رفت و وسرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟گفت دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به ان سمت خيابان رفت چند دخترو پسر مشغول شوخي باهم وحركات سبكانه اي بودن دستش را روي شانه ام گذاشت وگفت برويم به داخل مغازه رفت وسريع چيزي براي هديه انتخاب كرد وبرگشتيم در داخل ماشين سرش پايين وزياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم واو پاسخ دهد شب هنگامي كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان اورا جلوي در خانه خود ديدم وپرسيدم اينجا چيكار ميكني ؟من فكر ميكردم رفتي!؟گفت من نمياييم ولي از طرف من هديه را به او بده وتبريك بگو از او علت اينكار را سوال كردم گفت شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبي براي شركت ما نيست ما ابروي حزب الله و جوانان اين راهيم انوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟! پی نوشت : حیا داشته باشیم ! همین … راوی : یکی از دوستان شهید در دوم بهمن ماه به همت آستان قدس رضوی، مراسم یادبودی برای شهید جهاد مغنیه و دیگر شهدای قنیطره برگزار شد که حجت الاسلام سیدکمیل باقرزاده، روایتی کوتاه از دوست شهدیش “جهاد” داشت: «آخرین بار، همین دو هفته پیش بود که موقع خداحافظی بغلش کردم… خواستم بهش بگم جهاد چقدر نوربالا میزنی.. چقدر بوی شهادت میدی… اما بغض گلوم رو گرفت… فقط گفتم تو رو خدا مراقب خودت باش… خنده ای کرد که برق دندانهای سفید و خوشگلش هنوز توی ذهنمه… گفت إن شاء الله زود همدیگرو می بینیم… و جهاد رفت و فقط آه حسرت برای من باقی ماند…» j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
یک روز من و جهاد مغنیه در فرودگاه تهران با هم قرار ملاقات گذاشته بودیم و من از قم برای دیدار وی رفتم، جهاد به محض اینکه مرا دید گفت: «چقدر لاغر شده ای، تو مگر ورزش نمی کنی؟ مگر آقا نفرموده اند: «تحصیل، تهذیب، ورزش» و من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تأثیرگذار بوده و برای امثال جهاد مغنیه به چه میزان با اهمیت است. باید قدر جهاد ها و شهدای سوریه، عراق، افغانستان، ایران و… را بدانیم چرا که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عج)‌ و آشکار کردن چهره واقعی اسلام هستند. روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه رهبر معظم انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: «شاید پنج یا شش مرتبه» از او پرسیدم قبل از شهادت پدرت یا پس از شهادت ایشان؟ وی گفت: «اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند:‌« مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است» دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتم ایشان با لحن شوخی به من فرمودند:‌ »مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟». این نشان از اهمیت این پدر ژمی دهد که در آن طرف مرز ها بار ولایت را بر دوش می کشند. راوی: سید کمیل باقر زاده j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•