eitaa logo
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
9.3هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
516 فایل
°• ❀﷽ ﴿مولاعلے(علیه السلام): هماناعفیف وپاڪدامݧ فرشتہ اےازفرشتہ هاست♥‌°﴾ . همھ چیزصلواتیست |میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)هسٺیم . خادم : 📩|| @Farmandehh313 تبادلاٺ: 📋| @khademha شعبات: 🛒🛍 @Organic_saraye_bamboo@aramehaye_Jan
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪتاب (بیا مشهد) ⃣1⃣ 🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر ✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌷در محضر علما🌷 راویان : آیت الله عابدی و رضا داوری مدت کوتاهی بعد از شفا يافتن، علی دوباره راهی جبهه شد. ارتباط علی با عالم بالا همچنان برقرار بود. اگر کسی علی را می شناخت، متوجه می شد که این اتفاقات از او بعید نیست. آیت الله عابدی که از دوستان و همرزمان علی بود، ماجرایی از قول یکی از روزنامه نگاران نقل کرد. این شخص می گوید:↪️ در یکی از خطوط پدافندى منطقه مهران، همراه با علی مستقر بودیم. یک روز متوجه رفتار غیر عادی علی شدیم هر چه اصرار کردیم حرفی نزد. فقط گفت: باید بروم خدمت آیت الله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه. ظاهراً در خواب پیغامی از امام عصر(عج) شنیده بود که باید منتقل میکرد. مولای ما به علی می فرمايند: بروید خدمت آقای اشرفی اصفهانی و پیام ما را برسانید.... 🍀💐🥀🍀💐🥀🍀💐🥀 علی صبح رفت پیش فرمانده محور و درخواست مرخصی ساعتی کرد. این ها را بعدها که با علی بیشتر آشنا شدم از او و برخی دوستان شنیدم. علی راهی کرمانشاه و مستقیم به منزل آیت الله اشرفی می رود. روز جمعه بود. پاسدار ها می گویند: چیکار داری❓ می گوید: پیامی برای حضرت آیت الله دارم.... می گویند تو کيستى❓ میگه یه بسیجی و آن ها راهش نمی دهند. از علی آقا اصرار و از پاسداران امتناع. در نهایت علی آقا تصمیم به بازگشت می گیرد. هنوز از کوچه دور نشده بود که، آیت الله اشرفی دوان دوان از منزل بدون عمامه و عبا بیرون آمد و خطاب به محافظان می گوید: شما یک جوان👤 را ندیدید که سراغ مرا گرفته و پیامی آورده باشد. پاسدار ها ماجرا را گفته و سریع می روند او را پیدا کنند... آیت الله همان سر کوچه منتظر ماند تا ایشان را آوردند. محافظان می گفتند: آن ها همدیگر را در آغوش کشيدند و رفتند داخل منزل. 🦋🌹🌻🦋🌹🌻🦋🌹🌻 آیت الله عابدی در مورد اولین حضور علی در منزل آقای اشرفی ادامه می دهند: پس از دقایقی سکوت، آیت الله اشرفی این شعر حافظ را خواند: ای پیک راستان خبر يار ما بگو احوال گل به بلبل دستان سرا بگو ما محرمان خلوت اُنسيم، غم مخور با یار آشنا سخن آشنا بگو... بر این فقير، نامه ی آن محتشم بخوان با این گدا حکایت آن پادشه بگو.... (غزل415حافظ) آخر این شعر می رسد به اینجا که خلاصه اگر دوباره خدمت آن یار رسیدی، سلام ما را برسان. این شعر را آقای اشرفی می خواند. می دانید آيت الله اشرفی اصفهانی کسی است که امام راجع به ایشان می فرمايند: من از ارادتمندان آقای اشرفی بودم. سکوت در جلسه حاکم بود شهید سیفی در پاسخ شعر ایشان، غزل دیگری از حافظ می خواند. غزلی که بیانگر حالات درونی و پاسخی به غزل آیت الله اشرفی است: درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش می رود آب دیده ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده ام که مپرس سوی من لب چه مى گزی که مگوی لب لعلی گزیده ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنج هایی کشیده ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده ام که مپرس
در این شعر ابياتى هست که می گه: دیشب به خدمتش رسیدم و مولايم را درآغوش گرفتم و سخنی شنیده ام و... این به معنای این است که علی سیفی مرتب به خدمت آقا رسیده. البته نمی توان ادعاهایی در مورد رویت امام را باور کرد، ولی اگر کسی شهید سیفی را می شناخت و با روحیات معنويش آشنا بود این ادعاها باور کردنی بود. خلاصه در آن جلسه، بعد از خلوت شدن اتاق، پیغام به آیت الله اشرفی منتقل می شود. این اولین و آخرین دیدار این دو دلداده نبود. آن ها بعد از آن بارها باهم ديدار داشتند، هرچند که مدت این آشنایی طولانی نشد. حتی یکی دو مورد نیز از علی سیفی دعوت شد تا قبل از خطبه های نمازجمعه کرمانشاه برای مردم صحبت کند. بار دیگر آیت الله اشرفی اصفهانی به علی می گوید که تشریف بیاورید اینجا. ظاهراً آیت الله اشرفی اصفهانی کتابی می نوشت در رابطه با امداد های غيبى در جبهه. به علی هم می گوید بیا. اینجا هم با فرزاد پاک نیا می روند کرمانشاه، فرزاد می گفت: ما رسیدیم دم درب منزل، آقا خودشان در را باز کرد، با من احوال پرسی کرد. بعد گفت: به به سلام، علی آقا خوش اومدی، استقبال گرمی از علی کرد. تعجب کردم. علی یک طلبه سال دوم و ایشان یک مجتهد کامل⁉️ 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 درحالی که تا آن موقع یکی دوبار بیشتر علی را نديده بود. دعوت کردند رفتیم داخل. کمی صحبت کردیم. فرمودند: خب نحوه شفا يافتنت رو بگو تا بنویسم. یه مقدار علی صحبت کرد. آقا هم یادداشت کرد. وسط صحبت، آقا خودش رفت چایی آورد. گذاشت جلوی ما خیلی احترام کرد. عملیات مسلم ابن عقیل نزدیک بود. رفت و آمد هم در منزل آقا زیاد بود. علی گفت:آقا اگه اجازه بدید،ما برمی گردیم مابقی ماجرا رو تعریف می کنیم. آیت الله اشرفی گفت: علی آقا می روید و این ناقص ميمونه ها. گفتیم یعنی چی ناقص ميمونه⁉️ ما هفته بعد برمیگردیم. فرمودند: خلاصه اگه بروید ناقص میمونه❗️ ما خداحافظی کردیم و برگشتیم. دو روز بعد از آن، آیت الله اشرفی اصفهانی در محراب نماز جمعه کرمانشاه شهید شد. آن مطلب هم ناقص ماند. همانطور که آقا گفته بودند. که بعد ها در دستنوشته های آیت الله اشرفی اصفهانی به ماجرای او اشاره و نوشته شده که علی سیفی، آن طلبه مراغه ای که شفا یافته امام زمان(عج) بود... منبع :: ↙️ نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی (همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ⚠️⚠️⚠️ ❗️❗️تایپ کتابها در مجازی و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️ 📚
🍃 چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. . 🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت. . 🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. . 🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. . 🍃چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... . ✍نویسنده: . 🌸به مناسبت تولد . 📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران . 📆تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب . 📅تاریخ انتشار: ۲۵/فروردین/۱۳۹۹ . 🥀مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر . 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: 🕊 🌷••• 🌷 ♡ ♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ ♚❀ @fadaei_hazrat_zahra❀♛
چادرے ها... رضایت خالق را بر رضایت مخلوق برگزیده اند😍••• . . . بله با شمام خانوم چادرے اے ڪہ حرمت نگه میدارے ... 🖇 ♥••• 📸•° 📨
❣ دلتنگی خوب است اما وقتی تو باشی وقتی که تو نیستی و دست من از تو دور است میشود بغض میشود ابر درگلو نمی‌بارد فقط آنقدر چنگ میزند تا خفه ات کند ولی دلتنگی برای تو حتی به قیمت زخم گلو و بغض سینه حتی به قیمت ابر بهاری چشم هایم نه حتی به قیمت خفگی هم می ارزد +به‌وقت‌۲۵سالگــــــے🎈
ارسالےاز:محمدرضا دهقان
•| @abo_vasal
🌸🍃 ❤•° °•آقای من... تو مؤلف دل های شکسته ای💔 مردمان غریب😔 عاشقان پاپتی...🌱•° ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @fadaei_hazrat_zahra
♦راکایل تازه مسلمان آمریکایی چیزی که در اسلام برایم بسیار ارزشمند و جالب است و شدیدا مرا جذب کرد، مساله حجاب بود. از داشتن حجاب واقعا خوشحالم به خصوص در اینجا که مردها نگاه کالامحور و خریدارانه ای نسبت به زن دارند. احساس می کنم حجاب از من محاقظت می کند. برایم یک جور امنیت است. 🌐 rahyafteha.ir/859/ #پویش_حجاب_فاطمے
‌ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🌸🍃