🕊 #خاطره
| روایت مسجـــد |
پدر بزرگوار شهیـد :
با آرمان رفته بودیم مسجد.
وقتی بیرون آمدیم، به کسی اشاره کرد و گفت:
اون رفیق منه.
خواست به سمتش برود، اما برگشت.
گفتم: آرمان چرا نرفتی حال و احوال بپرسی؟
گفت: متوجه شدم که همسرش همراهشه؛
هم خودم خجالت میکشم،
هم نمیخوام خانوادهاش معذب بشن...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
https://eitaa.com/joinchat/3829989596Ce969cfa959
♦️ #خاطره
| دعا کنید شهیـد بشم... |
یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچهها همهتون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.
فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچهها گفت: خب انشاءالله که نماز و روزههاتون قبول باشه؛ شما دلهاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون میخوام برام یه دعا کنید.
همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟
آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم...
همهمون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛
اصلا انگار نمیدونستیم داریم چه دعایی میکنیم؛
شاید بعضیها معناش رو هم نمیدونستند...
• یکی از متربیهای شهید
#آرمان_عزیز 🌹
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
https://eitaa.com/fadaeyane_mahdi
🌙 #خاطره
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
به روایت مـادر شهیـد
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------