فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ طرفداران اسرائیل قشنگ شبیه قوم بنی اسرائیل میمونن!!!🤨
شکایت ۳۳ ایالت آمریکا از اینستاگرام
🔹۳۳ ایالت آمریکا از شرکت متا و زیرمجموعۀ آن، اینستاگرام، بابت دامن زدن به بحران سلامت روان در میان جوانان و ماهیت اعتیادگونه بسترهای رسانهای آن شکایت کردند.
🔹در این شکایتنامه گفته شده متا دنبال آن است که جوانان را به گذراندن بیشترین زمان در فضای مجازی ترغیب کند و این در حالی است که این شرکت بهخوبی آگاه است که مغز نوجوانها در برابر نیاز به تأیید در قالب دریافت «لایک» از سایر کاربران آسیبپذیر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تایلندیها در مقابلِ سفارتِ رژیم صهیونیستی شعار «مرگ بر اسرائیل» سر دادند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفتر رسانهای دولت غزه: رژیم صهیونیستی اندازۀ یک بمب اتم غزه را بمباران کرده است.
📣 بیتفاوتی جایز نیست!
✏️ رهبر انقلاب: در قضیّهی غزّه، این [وظیفهی] واکنش بر دوش همهی ما وجود دارد؛ باید واکنش نشان بدهیم؛ عدّهای گرسنهاند، عدّهای زیر بمبارانند، عدّهای دارند صدتا صدتا به شهادت میرسند. در این جبههبندیهای متعدّدی که وجود دارد در سطح جهان، در سطح کشور، عالِم ــ چه عالِم دانشگاه، چه عالِم حوزه ــ باید اوّلاً تلاش کند حق را بشناسد، حق مشخّص بشود، در کنار حق بِایستد؛ بیتفاوتی، نگاه کردنِ بیتفاوت، برای عالِم و دانشمند جایز نیست. ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
🖼 #سخن_نگاشت | #طوفان_الأقصى
📥 نسخه قابل چاپ👇
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:
🍁حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟
🍁حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!...
🍁حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟...
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم..
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!!
🍁حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد...🍁
─┅─═इई 🍁🍂🍁 ईइ═─┅─